گل پژمرده
گل پژمرده
پارت بیست و هفتم
یه چند وقتی از موقعی که ا/ت تحت درمان در بیمارستانه میگذره و تهیونگ خیلی شکسته تر از قبل شده ولی امیدش رو از دست نمیداد. تهیونگ: بعد از مدت ها می سان میخواد ا/ت رو ببینه رفتم دنبالش و تو ماشین باهاش صحبت کردم . تهیونگ: امم می سان می خوام بهت یه چیزی بگم که اگر اونجا رفتی پیش مامان حواست باشه. می سان: خب اونا چین؟ تهیونگ: مامانت بخاطر مریضیش مجبور شد موهاشو بزنه یه وقتی رفتی اونجا چیزی نگیااا می سان: بابا خودم میدونم لازم به گفتن شما نیست. تهیونگ: واییی دخترمو ببین یه بوس بده ببینم.( بوسش کرد) رسیدن. می سان: مامانییی ا/ت: می سان خوشگلم ( بغلش کرد) (با گریه) چقدر دلم برات تنگ شده بود. می سان: ( با گریه شدید) مامانی..هق چرا کچلی؟ تهیونگ: هی می سان؟ ا/ت: ( گریه) مامانی شده جون کچل؟ می سان: ارهههه می سان و ا/ت: عرررررر تهیونگ: ودف؟ پاشید بابا جمع کنید مسخره بازیا رو من میرم بیرون هوا بخورم
ا/ت: باشه ( چند دقیقه بعد) می سان: مامان حوصله م تو این بیمارستان کوفتی سر رفت. ا/ت: هی اینو از کجا یا گرفتی؟ می سان: از عمو کوک تازه این که خوبه میخوای برات توضیح بدم که... ا/ت: هی این کوک رو آخر میکشم که بهت این چرت و پرتا رو یاد داده
راستی اونجا چی شد؟ می سان: مامان شاید باورت نشه ولی عمو جیمین و کوک دختر میاوردن خونه ( وای اسیدددد😂 ) ا/ت: چی یعنی چی؟ دخترا کیا بودن؟ می سان: جالبیش اینه که دخترا خاله سلین و خاله ماریا بودن برا من عجیبه برا تو عجیب نی؟ ا/ت:هن؟ سلین و ماریا؟ وای از دست اینا چند روز نبودمااا راستی پاشو بریم یه نوشیدنی بزنیم . می سان: موافقم ( پارممم ینی😂) رسیدیم تو سالن و یه آب معدنی برداشتم.
می سان:مامان این انرژی زا رو برام باز کن
ا/ت: اممم باشه اخخخ دستم (دستشو برید)
وای چشمام داره سیاهی میره اصلا حالم خوب نیست. می سان: مامان مامان؟ حالت خوبه ( جیغ ) ماماننننن تهیونگ: چیشده؟ دکتراااا(داد) دکتر: لطفا همین جا وایسید تهیونگ: چی کار کردی می سان هان؟(داد) می سان:(گریه) هق.. به .. خدا.. کاریش.. هق نداشتم تهیونگ: باشه بیا بغلم
دکتر: آقای کیم همسرتون تو بخش ویژه هستن و حالشون زیاد خوب نیست
بهتره دعا کنیم زود خوب بشن
تهیونگ: این یعنی چی؟ میتونم ببینمش؟
دکتر: البته ( بچه ها در این باره که بهتر بفهمید چجوری میگم فیلم سینمایی* آقای لی خوشحال باش* رو ببینید خیلی قشنگه اینجوری بهتر میفهمید)
پارت بیست و هفتم
یه چند وقتی از موقعی که ا/ت تحت درمان در بیمارستانه میگذره و تهیونگ خیلی شکسته تر از قبل شده ولی امیدش رو از دست نمیداد. تهیونگ: بعد از مدت ها می سان میخواد ا/ت رو ببینه رفتم دنبالش و تو ماشین باهاش صحبت کردم . تهیونگ: امم می سان می خوام بهت یه چیزی بگم که اگر اونجا رفتی پیش مامان حواست باشه. می سان: خب اونا چین؟ تهیونگ: مامانت بخاطر مریضیش مجبور شد موهاشو بزنه یه وقتی رفتی اونجا چیزی نگیااا می سان: بابا خودم میدونم لازم به گفتن شما نیست. تهیونگ: واییی دخترمو ببین یه بوس بده ببینم.( بوسش کرد) رسیدن. می سان: مامانییی ا/ت: می سان خوشگلم ( بغلش کرد) (با گریه) چقدر دلم برات تنگ شده بود. می سان: ( با گریه شدید) مامانی..هق چرا کچلی؟ تهیونگ: هی می سان؟ ا/ت: ( گریه) مامانی شده جون کچل؟ می سان: ارهههه می سان و ا/ت: عرررررر تهیونگ: ودف؟ پاشید بابا جمع کنید مسخره بازیا رو من میرم بیرون هوا بخورم
ا/ت: باشه ( چند دقیقه بعد) می سان: مامان حوصله م تو این بیمارستان کوفتی سر رفت. ا/ت: هی اینو از کجا یا گرفتی؟ می سان: از عمو کوک تازه این که خوبه میخوای برات توضیح بدم که... ا/ت: هی این کوک رو آخر میکشم که بهت این چرت و پرتا رو یاد داده
راستی اونجا چی شد؟ می سان: مامان شاید باورت نشه ولی عمو جیمین و کوک دختر میاوردن خونه ( وای اسیدددد😂 ) ا/ت: چی یعنی چی؟ دخترا کیا بودن؟ می سان: جالبیش اینه که دخترا خاله سلین و خاله ماریا بودن برا من عجیبه برا تو عجیب نی؟ ا/ت:هن؟ سلین و ماریا؟ وای از دست اینا چند روز نبودمااا راستی پاشو بریم یه نوشیدنی بزنیم . می سان: موافقم ( پارممم ینی😂) رسیدیم تو سالن و یه آب معدنی برداشتم.
می سان:مامان این انرژی زا رو برام باز کن
ا/ت: اممم باشه اخخخ دستم (دستشو برید)
وای چشمام داره سیاهی میره اصلا حالم خوب نیست. می سان: مامان مامان؟ حالت خوبه ( جیغ ) ماماننننن تهیونگ: چیشده؟ دکتراااا(داد) دکتر: لطفا همین جا وایسید تهیونگ: چی کار کردی می سان هان؟(داد) می سان:(گریه) هق.. به .. خدا.. کاریش.. هق نداشتم تهیونگ: باشه بیا بغلم
دکتر: آقای کیم همسرتون تو بخش ویژه هستن و حالشون زیاد خوب نیست
بهتره دعا کنیم زود خوب بشن
تهیونگ: این یعنی چی؟ میتونم ببینمش؟
دکتر: البته ( بچه ها در این باره که بهتر بفهمید چجوری میگم فیلم سینمایی* آقای لی خوشحال باش* رو ببینید خیلی قشنگه اینجوری بهتر میفهمید)
۱۰.۲k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.