فرقی نمیکند کجای جهان ایستاده باشی فقط باید بدانی که خیا

فرقی نمیکند کجای جهان ایستاده باشی! فقط باید بدانی که خیال رفتن داری یا ماندن. فرقی نمیکند که مقصدت کجاست فقط باید دلت قرص باشد که نیست! تو اسمش را بگذار بلاتکلیفی، بگذار تردید یا دست و دلی که میلرزد. حالا فکر کن پاییز هم باشد و تردید برگ ها که بمانند یا بروند و بلاتکلیفی ابرها که ببارند یا نه؛ دلی که دنبال بهانه میگردد پاییز را بهانه می کند برای گامهایی که استوار نیست ، پیش نمیرود ، می ترسد! هر کجای جهان که باشد منتظر زمزمه ایست که آرامش کند ،بگوید حق با توست، نترس ، برو من با توام . و وقتی کسی نیست که خیالت را راحت کند کم کم با این بلاتکلیفی خو می گیری ، جزئی از وجودت می شود، روز با سلامش شروع میشود و شب با اضطرابش به خواب میرود. حالا تو بگو ... حالا تو بگو پیش از اینکه راه بیفتم بگو. من مسافر پاییزم. بگو دلم به همدلی ات قرص باشد یا با این بلاتکلیفی مزمن خو بگیرم؟!


منصور ضابطیان
دیدگاه ها (۱)

کافیست یک بار به سراغت بیاید حسی به تلخی یک بلاتکلیفی ، آنگا...

بین دو راهی ماندم و تو ... نمیدانی چه حس بدی دارد اینکه ندان...

برگها هرچه به مرگ نزدیک تر می شوند، خوش رنگ تر می شوند. بعد ...

سلام پاییز ! خوش آمدی. من سالهاست که این سوی مرز پنجره ها آم...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط