غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
غیر شیدایی مرا داغی به پیشانی نبود
من که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود
.
همدمی مابِینِ آدم ها اگر می یافتم
آهِ من در سینه ام یک عمر زندانی نبود
.
دوستانِ رو به رو و دشمنانِ پشتِ سر
هرچه بود آیینِ این مردم مسلمانی نبود
.
خار چشم این و آن گردیدن از گردن کشی ست
دسترنجِ کاج ها غیر از پشیمانی نبود
.
چشم کافرکیش را با وحدتِ ابرو چه کار؟
کاش این محراب را آیاتِ شیطانی نبود
.
من که در بندم کجا؟ میدانِ آزادی کجا؟
کاش راه خانه ات این قدر طولانی نبود...
#علیرضا_بدیع
من که پیشانی نوشتم جز پریشانی نبود
.
همدمی مابِینِ آدم ها اگر می یافتم
آهِ من در سینه ام یک عمر زندانی نبود
.
دوستانِ رو به رو و دشمنانِ پشتِ سر
هرچه بود آیینِ این مردم مسلمانی نبود
.
خار چشم این و آن گردیدن از گردن کشی ست
دسترنجِ کاج ها غیر از پشیمانی نبود
.
چشم کافرکیش را با وحدتِ ابرو چه کار؟
کاش این محراب را آیاتِ شیطانی نبود
.
من که در بندم کجا؟ میدانِ آزادی کجا؟
کاش راه خانه ات این قدر طولانی نبود...
#علیرضا_بدیع
۶۱۳
۱۸ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.