پارت ۱۶ : جونگ کوک اومد داخل ماشین و راه افتاد توی راه اص
پارت ۱۶ : جونگ کوک اومد داخل ماشین و راه افتاد توی راه اصلاً حرف نزدیم رسیدیم پیاده شدم و رفتم تو اتاق جیمین خیلی قرمز شده بود و روی زمین بود سریع روی زمین نشستم و جونگ کوک و با صدای بلند صدا کردم جونگ کوک اومد داخل و دید که جیمین خیلی قرمز شده بود و روی زمین بود سریع روی زمین نشستم و جونگ کوک : چرا روی زمینه من : نمیدونم اصلاً نمیدونم چرا روی زمینه جونگ کوک جیمین و بغل کرد و روی تخت گذاشت بهم گفت : میتونم یک درخواست کنم من : آره هر چی هست بگو جونگ کوک : مثعله سر اعتماده من : خب یعنی میگی من آدم بی اعتمادی هستم ؟؟ جونگ کوک : نه نه میخوام از جیمین به خوبی مواظبت کنی میتونی این کارو بکنی من : آره میتونم ازش مراقب کنم بهم اعتماد کن جونگ کوک : من بهت اعتماد دارم . اومد جلو و بادو تا دستاش صورتم و گرفت و گفت : من میرم .
جونگ کوک رفت خوابید من و جیمین تنها بودیم هی دستمال و خیس میکردم رو سرش می گذاشتم تا ساعت ۵ نسب شب بود که داشت خوابم میبرد جیمین با دسته داغش مچ چپم رو گرفت و نشست رو تخت و با دست چپش روی لپ راستم گذاشت هیچی نمی گفت فقط نگام میکرد بعد با همون دست چپش گلوم و گرفت فشار نمی داد نمیدونم چش بود یک دفعه دستاش و روی قلبش گذاشت و سرشو به قلبم نزدیک کرد خیلی عجیب بود سرشو روی قلبم گذاشته بود منم خیلی آروم دستام و دورش حلقه کردم و بغلش کردم بعد چند دقیقه خوابش برد و منم درازش کردم و دستمال و رو سرش گذاشتم صبح شده بود دیگه سرم افتاد و خوابم برد تنها چیزی که فهمیدم این بود که جیمین بغلم کرد .
جونگ کوک رفت خوابید من و جیمین تنها بودیم هی دستمال و خیس میکردم رو سرش می گذاشتم تا ساعت ۵ نسب شب بود که داشت خوابم میبرد جیمین با دسته داغش مچ چپم رو گرفت و نشست رو تخت و با دست چپش روی لپ راستم گذاشت هیچی نمی گفت فقط نگام میکرد بعد با همون دست چپش گلوم و گرفت فشار نمی داد نمیدونم چش بود یک دفعه دستاش و روی قلبش گذاشت و سرشو به قلبم نزدیک کرد خیلی عجیب بود سرشو روی قلبم گذاشته بود منم خیلی آروم دستام و دورش حلقه کردم و بغلش کردم بعد چند دقیقه خوابش برد و منم درازش کردم و دستمال و رو سرش گذاشتم صبح شده بود دیگه سرم افتاد و خوابم برد تنها چیزی که فهمیدم این بود که جیمین بغلم کرد .
۱۶۴.۲k
۲۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.