دوپارتی از یونگی شی
دوپارتی از یونگی شی
p2
آب دهنت رو به سختی قورت دادی و با صدایی گرفته شروع به جواب دادن کردی: خب بهت میگفتم که چی میشد!؟ یهویی وسط برنامه هات همه چیو به هم میریختم؟
حوصله نداشتم برم دکتر همین...تو چرا انقد زود اومدی؟ چیزی شده؟
سینی رو روی میز گذاشت و پایین پات نشست: حس شیشمم میگفت که اتفاقی افتاده چون همش نگرانت بودم..به خاطر همین برگشتم..همین
همونطور که قاشق غذا رو سمتت میآورد تا بهت غذا بده بهت خیره شده بود و دستتو که روی زانوت بود گرفت: میدونی وقتی اومدم خونه دیدم حالت بده چقد نگران شدم؟ قرار نبود هیچ وقت یونگیتو نگران نکنی؟ ها؟ وقتی رسیدم خونه تب و لرز داشتی..خیلی خدارو شکر کردم که الان سالمی و اتفاقی برات نیوفتاده..
@nila1529
بوسه ایی روی پیشونیت گذاشت و دوباره بهت خیره شد: لطفا به اموال مین یونگی آسیب نزن..یونگی روی داشته هایش خیلی حساسه..مخصوصا روی تو که تمام دنیاشی..
به سمتت میاد تا ببوستت ولی تو لحظه آخر ازش فاصله میگیری و ازش دور میشی: یااا یونگی تو ام سرما میخوری نکن بزار برای بعدا..
دستشو دور گردنت انداخت و تورو به سمت خودش کشید
لب های خشک شدت رو به لب های نرمش آغشته کرد و از صمیم قلبش بوسیدت..
کمکم ازت فاصله گرفت و بهت خیره شد: ازم دوری نکن ستاره کوچولو..نمیخواد نگرانم باشی..من پیش تو جام اَمنه..
p2
آب دهنت رو به سختی قورت دادی و با صدایی گرفته شروع به جواب دادن کردی: خب بهت میگفتم که چی میشد!؟ یهویی وسط برنامه هات همه چیو به هم میریختم؟
حوصله نداشتم برم دکتر همین...تو چرا انقد زود اومدی؟ چیزی شده؟
سینی رو روی میز گذاشت و پایین پات نشست: حس شیشمم میگفت که اتفاقی افتاده چون همش نگرانت بودم..به خاطر همین برگشتم..همین
همونطور که قاشق غذا رو سمتت میآورد تا بهت غذا بده بهت خیره شده بود و دستتو که روی زانوت بود گرفت: میدونی وقتی اومدم خونه دیدم حالت بده چقد نگران شدم؟ قرار نبود هیچ وقت یونگیتو نگران نکنی؟ ها؟ وقتی رسیدم خونه تب و لرز داشتی..خیلی خدارو شکر کردم که الان سالمی و اتفاقی برات نیوفتاده..
@nila1529
بوسه ایی روی پیشونیت گذاشت و دوباره بهت خیره شد: لطفا به اموال مین یونگی آسیب نزن..یونگی روی داشته هایش خیلی حساسه..مخصوصا روی تو که تمام دنیاشی..
به سمتت میاد تا ببوستت ولی تو لحظه آخر ازش فاصله میگیری و ازش دور میشی: یااا یونگی تو ام سرما میخوری نکن بزار برای بعدا..
دستشو دور گردنت انداخت و تورو به سمت خودش کشید
لب های خشک شدت رو به لب های نرمش آغشته کرد و از صمیم قلبش بوسیدت..
کمکم ازت فاصله گرفت و بهت خیره شد: ازم دوری نکن ستاره کوچولو..نمیخواد نگرانم باشی..من پیش تو جام اَمنه..
۲۹.۳k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.