دو پارتی از یونگی شی
دو پارتی از یونگی شی
p1
آخرین پیامی که برات از طرف یونگی بود رو چک کردی و بعد از فرستادن چند تا قلب از برنامه بیرون اومدی
به محض شروع سفر کاریش و خارج شدن از خونه به شدت سرما خورده بودی و به طرز عجیبی تب و لرز داشتی
با لغزیدن زیر پتو سعی کردی خودتو گرم نگه داری و لرزت رو از بین ببری
سه روزی بود که یونگی به خاطر کنسرتش رفته بود خارج از کشور و تو نمیخواستی بهش بگی که به شدت سرما خوردی
پشت دستتو به قطرهِ عرقِ سردِ روی پیشونیت کشیدی و با بیجونی تمام نفست رو از بین لب هات خارج کردی
از آخرین بازی که چند تا تیکه بیسکوییت خورده بودی سه ساعتی میگذشت و الان ضعف وحشتناکی داشتی
شونه هات رو در هم جمع کردی و از روی کاناپه بلند شدی
سویشرت مشکی رنگِ روی دسته مبل رو برداشتی و تنت کردی
با قدم های آهسته و آروم سمت آشپزخونه رفتی و یخچال رو باز کردی
نگاهتو روی ظرف های داخل یخچال انداختی و دنبال خوراکی خوشمزه میگشتی: رامیون؟؟ نه نه تنده..چی داریم الان؟
@nila1529
ظرف صورتی رنگی نظرتو جلب کرد و بهش خیره شدی
با صدای گرفته ادامه دادی: عه آخجون کیک داریم!
ظرف کیک رو از یخچال بیرون آوردی و به سمت کاناپه حرکت کردی
چهارزانو روی مبل نشستی و ظرف کیک رو روی پاهات قرار دادی
از سرمای ظرف بدنت ریز لرزید و شروع به خوردن کیک کردی
توی. این سه روز به یونگی زنگ نزده بودی چون صدات به شدت گرفته بود و اگه یونگی میفهمید که سرما خوردی بدون تلف کردن وقت میومد پیشت
بعد از خوردن کیک ظرف خالیش رو روی میز گذاشتی و دوباره زیر پتو خزیدی
بعد از جا به جایی کوچیک چشمات گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتی
بعد از چند ساعتی به خاطر برخورد دستت با چوب میز بیدار شدی و گیج و منگ به اطرافت نگاه کردی
به صدای سرخ شدن چیزی توی آشپزخونه با دقت گوش کردی و به بسته های وسایل روی میز خیره شدی
آهسته سرت رو به سمت آشپزخونه چرخوندی و با یونگی ای مواجه شدی که با عصبانیت مواد داخل ماهیتابه رو هم میزد
یونگی بعد از اینکه مطمئن شد مواد داخل ماهیتابه به خوبی پخته و سرخ شده مواد رو داخل ظرف چینیِ سفید رنگی که روش طرح شکوفه گیلاس داشت ریخت
کاسه رو توی سینی گذاشت و همزمانی که قاشق رو توی کاسه میزاشت به سمتت حرکت کرد
بعد از دیدنت که بیدار شدی و از اومدنش سکندری خوردی با نگاهی عصبی بهت خیره شد: به به چه عجب بیدار شدی خانم!! چرا بهم خبر ندادی که به شدت سرما خوردی؟؟ چرا حتی نرفتی بیمارستان؟؟
ادامه پارت بعد:)))
p1
آخرین پیامی که برات از طرف یونگی بود رو چک کردی و بعد از فرستادن چند تا قلب از برنامه بیرون اومدی
به محض شروع سفر کاریش و خارج شدن از خونه به شدت سرما خورده بودی و به طرز عجیبی تب و لرز داشتی
با لغزیدن زیر پتو سعی کردی خودتو گرم نگه داری و لرزت رو از بین ببری
سه روزی بود که یونگی به خاطر کنسرتش رفته بود خارج از کشور و تو نمیخواستی بهش بگی که به شدت سرما خوردی
پشت دستتو به قطرهِ عرقِ سردِ روی پیشونیت کشیدی و با بیجونی تمام نفست رو از بین لب هات خارج کردی
از آخرین بازی که چند تا تیکه بیسکوییت خورده بودی سه ساعتی میگذشت و الان ضعف وحشتناکی داشتی
شونه هات رو در هم جمع کردی و از روی کاناپه بلند شدی
سویشرت مشکی رنگِ روی دسته مبل رو برداشتی و تنت کردی
با قدم های آهسته و آروم سمت آشپزخونه رفتی و یخچال رو باز کردی
نگاهتو روی ظرف های داخل یخچال انداختی و دنبال خوراکی خوشمزه میگشتی: رامیون؟؟ نه نه تنده..چی داریم الان؟
@nila1529
ظرف صورتی رنگی نظرتو جلب کرد و بهش خیره شدی
با صدای گرفته ادامه دادی: عه آخجون کیک داریم!
ظرف کیک رو از یخچال بیرون آوردی و به سمت کاناپه حرکت کردی
چهارزانو روی مبل نشستی و ظرف کیک رو روی پاهات قرار دادی
از سرمای ظرف بدنت ریز لرزید و شروع به خوردن کیک کردی
توی. این سه روز به یونگی زنگ نزده بودی چون صدات به شدت گرفته بود و اگه یونگی میفهمید که سرما خوردی بدون تلف کردن وقت میومد پیشت
بعد از خوردن کیک ظرف خالیش رو روی میز گذاشتی و دوباره زیر پتو خزیدی
بعد از جا به جایی کوچیک چشمات گرم شد و به خواب عمیقی فرو رفتی
بعد از چند ساعتی به خاطر برخورد دستت با چوب میز بیدار شدی و گیج و منگ به اطرافت نگاه کردی
به صدای سرخ شدن چیزی توی آشپزخونه با دقت گوش کردی و به بسته های وسایل روی میز خیره شدی
آهسته سرت رو به سمت آشپزخونه چرخوندی و با یونگی ای مواجه شدی که با عصبانیت مواد داخل ماهیتابه رو هم میزد
یونگی بعد از اینکه مطمئن شد مواد داخل ماهیتابه به خوبی پخته و سرخ شده مواد رو داخل ظرف چینیِ سفید رنگی که روش طرح شکوفه گیلاس داشت ریخت
کاسه رو توی سینی گذاشت و همزمانی که قاشق رو توی کاسه میزاشت به سمتت حرکت کرد
بعد از دیدنت که بیدار شدی و از اومدنش سکندری خوردی با نگاهی عصبی بهت خیره شد: به به چه عجب بیدار شدی خانم!! چرا بهم خبر ندادی که به شدت سرما خوردی؟؟ چرا حتی نرفتی بیمارستان؟؟
ادامه پارت بعد:)))
۲۷.۹k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.