عشق پنهان
عشق پنهان
p24
کوک:اولا تشنم بود دوما بحث و عوض نکن بگو چرا گریه میکردی
ا/ت:مهم نی بابا
کوک:اگه برام مهم نبود اصن تو اتاق نمیومدم
ا/ت:خب ولش کن مهم نیس دیگهه
کوک:ا/ت بگو..چرا..گریه..میکنییی
ا/ت داستانو تعریف کرد ا/ت دوباره گریش گرف
کوک:هی ا/ت گریه نکن تو چرا گریه میکنی مگه دوسش داری
ا/ت:بخدا نمیدونم ولی میترسم دیگه بام اون آدم قدیمی نشه اگه ازدواج کنه خب مثلا نتونیم باهم شیطنت کنیم میترسم صمیمیتمون از بین بره(همهی حرفای ا/ت با گریس)
کوک:هی گریه نکن بیا بغلم اروم باش اروم نفس عمیق بکش گریم نکن ممکنه چیزیتشه اروم اروم(توی بغلشه)
ا/ت:ممنون بهترم کوک اگه میشه لطفاً به جیمین چیزی نگو نمیخوام چیزی بشه لطفا
کوک:باشه فعلا بگیر بخواب گریم نکن
ا/ت:باشه شب بخیر
کوک:شب بخیر
از زبون خودم
کوک از اتاق اومد بیرون تا در بسته شد ا/ت شروع کرد به گریه کردن
ویو کوک
وقتی ا/ت گف نمیدونم ینی ممکنه یه حسایی به جیمین داشته باشه حالا اینا مهم نی باید برم پیش جیمین
(جیمین روی تخت نشسته بود و هی با خودش کلنجار میرف که چرا حسشو به ا/ت نگف)(کوک رف تو اتاق جیمین)
جیمین:هنوز نخوابیدی
کوک:نه،تو خجالت نمیکشی
جیمین:وااا چرااا
کوک:چرا ا/ت و به گریه انداختی
جیمین:مننن؟چی زدی داداش خواب دیدی
(کوک اومد کنارش نشست و ماجرارو تعریف کرد)
جیمین:ینی ا/ت الان داشت گریه میکرد من باید برم پیشش(بلند شد)
کوک:نه الان نه
جیمین:برا چی من الان باید برم پیشش(رف سمت در میخواست درو باز کنه که با صدای کوک متوقف شد)
جیمیننننن(داد بلنددد)
(ا/ت که داشت هنوز گریه میکرد با شنیدن این صدا نگران شد و رف سمت اتاق جیمین و درو باز کرد و با صورت جیمین مواجه شد)
جیمین:ا..ا/ت گریه کردی
ا/ت:مگه مهمه
جیمین:خیلی
ا/ت:عاها باشه
جیمین:ا/ت تو به من حسی داری
ا/ت:مگه مهمه
جیمین:جواب سوالمو بده
ا/ت:خب یکم مطمئن....(جیمین بغلش کرد)
جیمین:همون یکمم کافیه
ا/ت:جریان چیه
کوک:بابا جیمینم چند ساله عاشقته
ا/ت:(توی شوک)
(همه چیارو تعریف کردن )(چه تعریف تعریفی شد تو این پارت)
ا/ت:من الان موندم چیبگم
جیمین:تو واقعا به من حسی داری
ا/ت:خبب...
کوک:عههه بگو دیگه
ا/ت:خب اره
(جیمین ا/ت و بغل کرد چرخوند و با یه بوسه تمام شد)
کوک:به به مبارکه
(جیمین و ا/ت شب کنار هم خوابیدن)
(فردا)
..............................................................
اینم پارت بعدی
حمایت:انرژی و انگیزه برای پارت های دیگه♥️
p24
کوک:اولا تشنم بود دوما بحث و عوض نکن بگو چرا گریه میکردی
ا/ت:مهم نی بابا
کوک:اگه برام مهم نبود اصن تو اتاق نمیومدم
ا/ت:خب ولش کن مهم نیس دیگهه
کوک:ا/ت بگو..چرا..گریه..میکنییی
ا/ت داستانو تعریف کرد ا/ت دوباره گریش گرف
کوک:هی ا/ت گریه نکن تو چرا گریه میکنی مگه دوسش داری
ا/ت:بخدا نمیدونم ولی میترسم دیگه بام اون آدم قدیمی نشه اگه ازدواج کنه خب مثلا نتونیم باهم شیطنت کنیم میترسم صمیمیتمون از بین بره(همهی حرفای ا/ت با گریس)
کوک:هی گریه نکن بیا بغلم اروم باش اروم نفس عمیق بکش گریم نکن ممکنه چیزیتشه اروم اروم(توی بغلشه)
ا/ت:ممنون بهترم کوک اگه میشه لطفاً به جیمین چیزی نگو نمیخوام چیزی بشه لطفا
کوک:باشه فعلا بگیر بخواب گریم نکن
ا/ت:باشه شب بخیر
کوک:شب بخیر
از زبون خودم
کوک از اتاق اومد بیرون تا در بسته شد ا/ت شروع کرد به گریه کردن
ویو کوک
وقتی ا/ت گف نمیدونم ینی ممکنه یه حسایی به جیمین داشته باشه حالا اینا مهم نی باید برم پیش جیمین
(جیمین روی تخت نشسته بود و هی با خودش کلنجار میرف که چرا حسشو به ا/ت نگف)(کوک رف تو اتاق جیمین)
جیمین:هنوز نخوابیدی
کوک:نه،تو خجالت نمیکشی
جیمین:وااا چرااا
کوک:چرا ا/ت و به گریه انداختی
جیمین:مننن؟چی زدی داداش خواب دیدی
(کوک اومد کنارش نشست و ماجرارو تعریف کرد)
جیمین:ینی ا/ت الان داشت گریه میکرد من باید برم پیشش(بلند شد)
کوک:نه الان نه
جیمین:برا چی من الان باید برم پیشش(رف سمت در میخواست درو باز کنه که با صدای کوک متوقف شد)
جیمیننننن(داد بلنددد)
(ا/ت که داشت هنوز گریه میکرد با شنیدن این صدا نگران شد و رف سمت اتاق جیمین و درو باز کرد و با صورت جیمین مواجه شد)
جیمین:ا..ا/ت گریه کردی
ا/ت:مگه مهمه
جیمین:خیلی
ا/ت:عاها باشه
جیمین:ا/ت تو به من حسی داری
ا/ت:مگه مهمه
جیمین:جواب سوالمو بده
ا/ت:خب یکم مطمئن....(جیمین بغلش کرد)
جیمین:همون یکمم کافیه
ا/ت:جریان چیه
کوک:بابا جیمینم چند ساله عاشقته
ا/ت:(توی شوک)
(همه چیارو تعریف کردن )(چه تعریف تعریفی شد تو این پارت)
ا/ت:من الان موندم چیبگم
جیمین:تو واقعا به من حسی داری
ا/ت:خبب...
کوک:عههه بگو دیگه
ا/ت:خب اره
(جیمین ا/ت و بغل کرد چرخوند و با یه بوسه تمام شد)
کوک:به به مبارکه
(جیمین و ا/ت شب کنار هم خوابیدن)
(فردا)
..............................................................
اینم پارت بعدی
حمایت:انرژی و انگیزه برای پارت های دیگه♥️
۱۱.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.