~love me right~
~love me right~
ep⇨14
♔لوهان♔
داشتم خفه میشدم...همه چیو تار میدیدم نمیتونستم چشم از لبای قلوه ایه هانا بردارم.چندبار پلک زدمو لیوان مشروبمو سرکشیدم.
معذب شده بود بلند شد رفت بیرون.کتمو در اوردم و کرواتمو شل کردم
دیگه داشتم عقلمو از دست میدادم با مستی گفتم:م...م..من میرم...ب..بی..بیرون
بلند شدم و تلو تلو خوران رفتم بیرون.
یکم هوای تازه خورد به کلم. ولی هنوز گیج بودم
یه نگاه به دور و بر کردم.دیدم اون گوشه تکیه داده به دیوار و آسمونو نگاه میکنه.آب دهنمو قورت دادم و همونطوری که تلو تلو میخوردم رفتم سمتش.با تعجب نگام کرد.
رفتم نزدیکتر.&چ...چیزی شده؟
دستمو بردم نزدیک لباش و لمسش کردم.نمیدونم چم شده بود ولی الان با تمام وجود اون لبارو میخواستم.
دستمو پس زد&هی حالت خوبه؟
-ف...فقط یه امشب بزار....داشته باشمت
چشماش گردتر شد&چیییی
اهمیتی ندادم دستمو گذاشتم رو دیوار و زندونیش کردم.
با تعجب نگاه میکرد.لبامو بردم نزدیک لباش...
هلم داد &هی چیکار داری میکنی.دیوونه وار با دستام کمرشو گرفتمو کشیدم سمت خودم.و لبامو گذاشتم رو لباش
صدای ضربان قلبشو میشنیدم.
با تمام وجود لباشو میبوسیدم فقط اون لحظه اون میتونست نجاتم بده
دستاشو گذاشت رو پشتم...
////
♔بکهیون♔
-این لوهان از اون بد مستا س نره یکیو خفت کنه
سهون:آخه دختر پسرم نمیشناسه.
همه برگشتیم نگاش کردیم
سهون:گوه خوردم
-من برم لوهانو جمع کنم بیارم
چانیول:همتون دونه به دونه رفتین بیرون بزار منم بیام دیگه
سوهو:نه تو بشین سرجات
رفتم بیرون
-یعنی کجان؟
به اون سمت دیوار نگاه کردم.یهو خشکم زد لوهانو هانا با تمام وجود همو میبوسیدن.
قلبم خودشو میکوبید به اینور واونور.
آب دهنمو قورت دادمو رومو برگردوندم.
رفتم تو و نشستم سرجام سرمو انداختم پایینو چشامو بستم. سهون:کجاس؟
چانیول:هانا رو ندیدی؟
قلبم آتیش گرفت
سوهو:بکهیونننننننن...
یکیشون تکونم داد.لی:بابا این چرا خشکش زده.
چانیول:اوهااای بیون بکهیوننننننن
-هوم؟
چانیول:فکر کردم مردی
سهون:لوهان هیونگ کوش؟
-نمیدونم.
♔هانا♔
قلبم نزدیک بود وایسه. آروم خودشو ازم جدا کرد.دستاشو از رو کمرم برداشت.منم که ناخودآگاه دسمو گذاشته بودم رو پشتش برداشتم.
دست کرد تو موهاشو ازم دور شد,سرمو انداختم پایین.
هیوشینو دی او از اونور اومدن.دی او یجوری نگام میکرد.
با تعجب نگاش کردم نکنه مارو دیده.رفتم سمتشون
هیوشین خندید:چرا اومدی بیرون -از محیط اونجا خوشم نمیاد.
رو کرد به سمت دی او:بهشون بگو بیان دیر وقته
دی او سرشو تکون دادو رفت تو
هیوشین نگام کرد:چت شده هانا تو فکری
بهش نگاه کردم-هیچی
با دقت نگام کرد:مشروب خوردی؟ لبات...
با ترس گفتم- چی
خندید:خیسه و پف کرده
-یه لیوان خوردم
زدم تو بازوش-از کی تا حالا انقد هیز شدی
داشت خودشو جمع میکرد از بس خندیده بود:بیا برو تو ماشین
نشستم تو ماشینو آینه مو از تو کیفم در اوردم.
وای راس میگه لبام پف کرده بود.
تکیه دادم به صندلی همش اون لحظه یادم میومد
#lovemeright
ep⇨14
♔لوهان♔
داشتم خفه میشدم...همه چیو تار میدیدم نمیتونستم چشم از لبای قلوه ایه هانا بردارم.چندبار پلک زدمو لیوان مشروبمو سرکشیدم.
معذب شده بود بلند شد رفت بیرون.کتمو در اوردم و کرواتمو شل کردم
دیگه داشتم عقلمو از دست میدادم با مستی گفتم:م...م..من میرم...ب..بی..بیرون
بلند شدم و تلو تلو خوران رفتم بیرون.
یکم هوای تازه خورد به کلم. ولی هنوز گیج بودم
یه نگاه به دور و بر کردم.دیدم اون گوشه تکیه داده به دیوار و آسمونو نگاه میکنه.آب دهنمو قورت دادم و همونطوری که تلو تلو میخوردم رفتم سمتش.با تعجب نگام کرد.
رفتم نزدیکتر.&چ...چیزی شده؟
دستمو بردم نزدیک لباش و لمسش کردم.نمیدونم چم شده بود ولی الان با تمام وجود اون لبارو میخواستم.
دستمو پس زد&هی حالت خوبه؟
-ف...فقط یه امشب بزار....داشته باشمت
چشماش گردتر شد&چیییی
اهمیتی ندادم دستمو گذاشتم رو دیوار و زندونیش کردم.
با تعجب نگاه میکرد.لبامو بردم نزدیک لباش...
هلم داد &هی چیکار داری میکنی.دیوونه وار با دستام کمرشو گرفتمو کشیدم سمت خودم.و لبامو گذاشتم رو لباش
صدای ضربان قلبشو میشنیدم.
با تمام وجود لباشو میبوسیدم فقط اون لحظه اون میتونست نجاتم بده
دستاشو گذاشت رو پشتم...
////
♔بکهیون♔
-این لوهان از اون بد مستا س نره یکیو خفت کنه
سهون:آخه دختر پسرم نمیشناسه.
همه برگشتیم نگاش کردیم
سهون:گوه خوردم
-من برم لوهانو جمع کنم بیارم
چانیول:همتون دونه به دونه رفتین بیرون بزار منم بیام دیگه
سوهو:نه تو بشین سرجات
رفتم بیرون
-یعنی کجان؟
به اون سمت دیوار نگاه کردم.یهو خشکم زد لوهانو هانا با تمام وجود همو میبوسیدن.
قلبم خودشو میکوبید به اینور واونور.
آب دهنمو قورت دادمو رومو برگردوندم.
رفتم تو و نشستم سرجام سرمو انداختم پایینو چشامو بستم. سهون:کجاس؟
چانیول:هانا رو ندیدی؟
قلبم آتیش گرفت
سوهو:بکهیونننننننن...
یکیشون تکونم داد.لی:بابا این چرا خشکش زده.
چانیول:اوهااای بیون بکهیوننننننن
-هوم؟
چانیول:فکر کردم مردی
سهون:لوهان هیونگ کوش؟
-نمیدونم.
♔هانا♔
قلبم نزدیک بود وایسه. آروم خودشو ازم جدا کرد.دستاشو از رو کمرم برداشت.منم که ناخودآگاه دسمو گذاشته بودم رو پشتش برداشتم.
دست کرد تو موهاشو ازم دور شد,سرمو انداختم پایین.
هیوشینو دی او از اونور اومدن.دی او یجوری نگام میکرد.
با تعجب نگاش کردم نکنه مارو دیده.رفتم سمتشون
هیوشین خندید:چرا اومدی بیرون -از محیط اونجا خوشم نمیاد.
رو کرد به سمت دی او:بهشون بگو بیان دیر وقته
دی او سرشو تکون دادو رفت تو
هیوشین نگام کرد:چت شده هانا تو فکری
بهش نگاه کردم-هیچی
با دقت نگام کرد:مشروب خوردی؟ لبات...
با ترس گفتم- چی
خندید:خیسه و پف کرده
-یه لیوان خوردم
زدم تو بازوش-از کی تا حالا انقد هیز شدی
داشت خودشو جمع میکرد از بس خندیده بود:بیا برو تو ماشین
نشستم تو ماشینو آینه مو از تو کیفم در اوردم.
وای راس میگه لبام پف کرده بود.
تکیه دادم به صندلی همش اون لحظه یادم میومد
#lovemeright
۴.۸k
۲۷ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.