فیک جونگ کوک
فیک جونگ کوک
برادر ناتنی من۱۱
مادر :این حرفا چیه میگی دخترم ؟
بورا خنده ای کرد و گفت :انقد به من نگو دخترم دخترت بودم نه فقط جایگزین اون بودم شما جونگ کوک شی من دارم میمیرم تقریبا ۱ هفته یا کمتر؟؟
من :چی میگی چرا میمیری؟؟
بورا:سرطان دارم از همون روزی که خون بالا اوردم و شما بردینم دکتر فهمیدم با خودم گفتم :خب من قرار بود از شما جدا شم .
مادر :برای چی باید بخوای جدا بشی ؟
بورا :چون اون اومده هنوز نفهمیدی میخواد من برم تازه پدر و مادرمم منتظرمن ....
مادر :بورا کسی نمیخواد تو بری و پدرت و مادرت دوست دارن تو یک زندگی شاد داشته باشی.
بورا شروع کرد به گریه کردن مادر دفت سمتش و بقلش کرد و سعی داشت ارومش کنه .
با مادر صحبت کردیم میدونستیم که واقعا نمیشه زنده بمونه به هیچ وجه اما میتونستیم توی این دو هفته بهترین زندگی ممکن رو بهش بدیم .
پس بردیمش خونه ،مادر براش ی غدای خوشمزه درست کرد .وقتی که خورد رفت توی اتاقش و خوابید .
ما هم خوابیدیم حضم این همه اتفاق ی جا اونم توی یکروز خیلی عجیب بود.
روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم بورا اونجا بود توی حال و روی مبل نشسته بود
لباس خیلی خوشگلی پوشیده بود.
مادرم اومد بیرون گفت :به به بچه ها هم که اینجان خیلی خوب بریم صبجانه بخوریم .بعد از صبحانه بورا گفت :چند ثانیه همین جا بشینید .
رفت توی اتاقش و دوتا جعبه ی بسته بندی شده و خوشگل اورد با لبخند اولی رو داد به مادر و دومی رو به من داد نشست رو مبل روبروییمون و گفت :ازتون ممنونم اینارو برای شما خریدم البته جونگ کوک شی میدونه چین ♡
من :من؟؟؟
بورا:بله .
من و مادر شروع کردیم به باز کردن کادو ها درسته میدونستم چین همون روان نویس و همون کیف بودن !!!
#بی_تی_اس
#کیم_نامجون
#کیم_سوکجین
#مین_یونگی
#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین
#کیم_تهیونگ
#جئون_جونگکوک
#نامجون
#سوکجین
#یونگی
#هوسوک
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#آرام
#جین
#یونگی
#جیهوپ
#موچی
#ته_ته
#جی_کی
#آرمی
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_هوسوک
#فیک_یونگی
#فیک_جین
#فیک_نامجون
#میکس_بی_تی_اس
#میکس_جونگکوگ
#میکس_تهیونگ
#میکس_جیمین
#میکس_هوسوک
#میکس_یونگی
#میکس_جین
#میکس_نامجون
#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
برادر ناتنی من۱۱
مادر :این حرفا چیه میگی دخترم ؟
بورا خنده ای کرد و گفت :انقد به من نگو دخترم دخترت بودم نه فقط جایگزین اون بودم شما جونگ کوک شی من دارم میمیرم تقریبا ۱ هفته یا کمتر؟؟
من :چی میگی چرا میمیری؟؟
بورا:سرطان دارم از همون روزی که خون بالا اوردم و شما بردینم دکتر فهمیدم با خودم گفتم :خب من قرار بود از شما جدا شم .
مادر :برای چی باید بخوای جدا بشی ؟
بورا :چون اون اومده هنوز نفهمیدی میخواد من برم تازه پدر و مادرمم منتظرمن ....
مادر :بورا کسی نمیخواد تو بری و پدرت و مادرت دوست دارن تو یک زندگی شاد داشته باشی.
بورا شروع کرد به گریه کردن مادر دفت سمتش و بقلش کرد و سعی داشت ارومش کنه .
با مادر صحبت کردیم میدونستیم که واقعا نمیشه زنده بمونه به هیچ وجه اما میتونستیم توی این دو هفته بهترین زندگی ممکن رو بهش بدیم .
پس بردیمش خونه ،مادر براش ی غدای خوشمزه درست کرد .وقتی که خورد رفت توی اتاقش و خوابید .
ما هم خوابیدیم حضم این همه اتفاق ی جا اونم توی یکروز خیلی عجیب بود.
روز بعد وقتی از خواب بیدار شدم بورا اونجا بود توی حال و روی مبل نشسته بود
لباس خیلی خوشگلی پوشیده بود.
مادرم اومد بیرون گفت :به به بچه ها هم که اینجان خیلی خوب بریم صبجانه بخوریم .بعد از صبحانه بورا گفت :چند ثانیه همین جا بشینید .
رفت توی اتاقش و دوتا جعبه ی بسته بندی شده و خوشگل اورد با لبخند اولی رو داد به مادر و دومی رو به من داد نشست رو مبل روبروییمون و گفت :ازتون ممنونم اینارو برای شما خریدم البته جونگ کوک شی میدونه چین ♡
من :من؟؟؟
بورا:بله .
من و مادر شروع کردیم به باز کردن کادو ها درسته میدونستم چین همون روان نویس و همون کیف بودن !!!
#بی_تی_اس
#کیم_نامجون
#کیم_سوکجین
#مین_یونگی
#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین
#کیم_تهیونگ
#جئون_جونگکوک
#نامجون
#سوکجین
#یونگی
#هوسوک
#جیمین
#تهیونگ
#جونگکوک
#آرام
#جین
#یونگی
#جیهوپ
#موچی
#ته_ته
#جی_کی
#آرمی
#فیک_بی_تی_اس
#فیک_جونگکوک
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_هوسوک
#فیک_یونگی
#فیک_جین
#فیک_نامجون
#میکس_بی_تی_اس
#میکس_جونگکوگ
#میکس_تهیونگ
#میکس_جیمین
#میکس_هوسوک
#میکس_یونگی
#میکس_جین
#میکس_نامجون
#ویدیو_فان_بی_تی_اس
#bts
۴۶.۶k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.