دیگر حالا آمدنت چه فایده
دیگر حالا آمدنت چه فایده
حالا که دیگر فراموشت کرده ام
آمدنت فقط داغ دلم را تازه میکند
حالا که دیگر نه آن چشمهایی مانده که تسخیرت کند نه تاره موی سیاهی که برایم ببافی
هر کاری به وقتش خوب است
من آمدنت را وقتی میخواستم که با آن پیراهن گلدار آبی با گونه های سرخ و آن لبهای خوشرنگ پشت پنجره با ذوق در انتظارت بودم
من دیگر عادت دارم بی چتر زیر باران قدم بزنم
چترت را ببند دیگر نیازی به چتر تو ندارم
شاید اگر به وقتش صاحب یک پیانو میشدم حالا نت هایم اینقدر غمگین نبود
اصرار های کودکانه ام را کسی نشنید
راستش دیگر رسیدن بهار آنقدر ها هم مرا ذوق زده نمیکند
حالا تمام کفش های شهر را هم برای خودم بخرم باز هم دلم پیش آن کفش قرمز پاشنه دار است که هیچ وقت نداشتم
هر چیزی به زمان خودش تو را سر ذوق و شوق می آورد
اشکهایم را نبین
از ذوق دیدار تو نیست
اشک غمگین من از خنده تو
شادتر است
برو حالا آمدنت
به درد هیچ غروبی نمیخورد
حالا دلم فقط میخواهد بنویسد
از حالا دلم میخواهد هر چیزی و هر کاری که دوست دارم در زمان و وقت خودش انجام دهم .
حالا که دیگر فراموشت کرده ام
آمدنت فقط داغ دلم را تازه میکند
حالا که دیگر نه آن چشمهایی مانده که تسخیرت کند نه تاره موی سیاهی که برایم ببافی
هر کاری به وقتش خوب است
من آمدنت را وقتی میخواستم که با آن پیراهن گلدار آبی با گونه های سرخ و آن لبهای خوشرنگ پشت پنجره با ذوق در انتظارت بودم
من دیگر عادت دارم بی چتر زیر باران قدم بزنم
چترت را ببند دیگر نیازی به چتر تو ندارم
شاید اگر به وقتش صاحب یک پیانو میشدم حالا نت هایم اینقدر غمگین نبود
اصرار های کودکانه ام را کسی نشنید
راستش دیگر رسیدن بهار آنقدر ها هم مرا ذوق زده نمیکند
حالا تمام کفش های شهر را هم برای خودم بخرم باز هم دلم پیش آن کفش قرمز پاشنه دار است که هیچ وقت نداشتم
هر چیزی به زمان خودش تو را سر ذوق و شوق می آورد
اشکهایم را نبین
از ذوق دیدار تو نیست
اشک غمگین من از خنده تو
شادتر است
برو حالا آمدنت
به درد هیچ غروبی نمیخورد
حالا دلم فقط میخواهد بنویسد
از حالا دلم میخواهد هر چیزی و هر کاری که دوست دارم در زمان و وقت خودش انجام دهم .
۲.۰k
۲۱ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.