نگاهت میکنم اما نگاهم از تو میترسد

نگاهت میکنم اما نگاهم از تو میترسد
دل شیدای مست بی پناهم از تو میترسد

مردّد مانده ام در گفتن یک دوستت دارم
که عشقم را گنه بینی گناهم از تو میترسد

ز آتش بازی عشقت چو کردم با خدا شکوه
مگو کفر است فهمیدم خدا هم از تو میترسد

مجالی ده که جانم را فدای بودنت سازم
چرایش را مپرس از من چرا هم از تو میترسد

ز چشمانم مجو حرفی که گفتم از همان اول
نگاهت میکنم اما نگاهم از تو میترسد

مهرداد بابایی
دیدگاه ها (۱۲)

ذکر خیرت در دلم هست و کنارم نیستیکاسه ای لبریزم و صبر و قرار...

من از قبل باخته بودم"مچ انداختن" بهانه ای بود،برای گرفتن دوب...

کاش می دانستیما را مجال آن نیستکه روزهای رفته را از سر گیریم...

.چشمهایم رااین سرخیِ دوردستِ دیروقت نمی فهمدو پرنده ها به مس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط