پارت ۵۰ زندگی با بی تی اس
پارت ۵۰ زندگی با بی تی اس
جیمین : نمیر جین هیونگ لازمت داره
جین : تو یکی ببند دهنتو
جیمین : به من چه. دلت نمیاد به کوک چیزی بگی سر من خالی میکنی
جین : کی گفته دلم نمیاد به کوک چیزی بگم
بعد گفتن این حرف دمپایی شو در اورد پرت کرد تو کله کوک
کوک:ای سرمممممم چه خبرته به هر حال باید میگفتی
نامجون:کسی نمیخواد ببینه سوگول زندس یا نه
تهیونگ دستشو گذاشت رو گردنم تا ببینه نبضم میزنه یا نه
تهیونگ : خب نبضش میزنه زندس
نامجون دستشو بلند کرد کوبوند تو سرش
نامجون:اینجوری که زندس نمیخواین از شوک خارجش کنید
جیمین رفت یه ماهیتابه اورد و کوبوند تو سرم
جین : کشتیش . عرضه انجام یه کارم ندارین
نامجون : دیگه کی میخواد تلاششو بکنه
شوگا رفت یه سطل اب یخ اورد خالی کرد روم
نامجون : تاثیر گذار بود بعدی
جیهوپ رفت شیر موز گرفت جلو دماغم
نامجون : بعدی
کوک رفت دسته پی اس اورد داد دستم
نامجون : بعدییییی
جین اومد زد رو شونم
جین : هی خوبی با تو ام
یه دفعه جیغ زدم
جین یه متر پرید عقب
جین : ااا چته چرا جیغ میزنی
کوک:ببین اگه سر اون مساله هنوز تو شکی یه امر طبیعی بود هرکی تو زندگیش تجربه میکنه
من : برا اولین بار با ایدل مورد علاقم وقتی که مرده بودم و بعدش زنده شدم یه زره بالاتر گنجایش مغزمه
شوگا : همه اینا به کنار، سوال ما این بود که چرا تو نامرعی نمیشی
جیمین : امممم شاید برا بوسه جین هیونگ باشه
جیهوپ : اره شاید
کوک : سریال هندیه
تهیونگ : اره هست
روز بعد
من و جین خواب بودیم و بقیه اعضا داشتن حرف میزدن
کوک : الان جین هیونگ عاشق سوگوله سوگولم عاشق جین هیونگ هست یا اتوبان یه طرفس
جیمین : نمیدونم
شوگا : میخواید یه کاری کنم که عاشقش بشه
نامجون : چه کاری
تهیونگ : روشت امنه
جیهوپ : مطمعنی جواب میده
شوگا : فقط یه خرده خرج داره . ببینم تو انباری دوربین هست
نامجون : اره چطور
شوگا : خب خرجمون کم شد
کوک : نمیخوای بگی نقشت چیه
شوگا : جین و سوگول به یه بهونه باید برن تو انباری بعد اتفاقات خودش میوفته
تهیونگ : اااااا ذهنیت خوبی ندارم
شوگا : نه منحرف اینطور نیست صبر کنید بیدار شن بعد خودتون میبینین
پنج دقیقه بعد جین بیدار شد و داشت از پله ها میومد پایین
شوگا :جین
جین : بله
شوگا : میتونی بری تو انباری جعبه کتابام رو بیاری
جین : اوکی
بعدش برگشت به سمت اتاقش
شوگا : کجا میری
جین : هوا سرده دارم میرم کت بپوشم
چند دقیقه بعد از اینکه جین رفت بیدار شدم و اومدم پایین
شوگا : سوگول
من : بله
شوگا : میتونی بری انباری جعبه کتابام رو بیاری
من : اوکی
بعد رفتم سمت اتاق تا یه لباس بردارم و بپوشم بعد اینکه پوشیدم رفتم پایین
سوار اسانسور شدم و رفتم تو پارکینگ
رفتم سمت انباری
من : هاا برقش روشنه درش هم بازه یعنی کسی اون توعه
جیمین : نمیر جین هیونگ لازمت داره
جین : تو یکی ببند دهنتو
جیمین : به من چه. دلت نمیاد به کوک چیزی بگی سر من خالی میکنی
جین : کی گفته دلم نمیاد به کوک چیزی بگم
بعد گفتن این حرف دمپایی شو در اورد پرت کرد تو کله کوک
کوک:ای سرمممممم چه خبرته به هر حال باید میگفتی
نامجون:کسی نمیخواد ببینه سوگول زندس یا نه
تهیونگ دستشو گذاشت رو گردنم تا ببینه نبضم میزنه یا نه
تهیونگ : خب نبضش میزنه زندس
نامجون دستشو بلند کرد کوبوند تو سرش
نامجون:اینجوری که زندس نمیخواین از شوک خارجش کنید
جیمین رفت یه ماهیتابه اورد و کوبوند تو سرم
جین : کشتیش . عرضه انجام یه کارم ندارین
نامجون : دیگه کی میخواد تلاششو بکنه
شوگا رفت یه سطل اب یخ اورد خالی کرد روم
نامجون : تاثیر گذار بود بعدی
جیهوپ رفت شیر موز گرفت جلو دماغم
نامجون : بعدی
کوک رفت دسته پی اس اورد داد دستم
نامجون : بعدییییی
جین اومد زد رو شونم
جین : هی خوبی با تو ام
یه دفعه جیغ زدم
جین یه متر پرید عقب
جین : ااا چته چرا جیغ میزنی
کوک:ببین اگه سر اون مساله هنوز تو شکی یه امر طبیعی بود هرکی تو زندگیش تجربه میکنه
من : برا اولین بار با ایدل مورد علاقم وقتی که مرده بودم و بعدش زنده شدم یه زره بالاتر گنجایش مغزمه
شوگا : همه اینا به کنار، سوال ما این بود که چرا تو نامرعی نمیشی
جیمین : امممم شاید برا بوسه جین هیونگ باشه
جیهوپ : اره شاید
کوک : سریال هندیه
تهیونگ : اره هست
روز بعد
من و جین خواب بودیم و بقیه اعضا داشتن حرف میزدن
کوک : الان جین هیونگ عاشق سوگوله سوگولم عاشق جین هیونگ هست یا اتوبان یه طرفس
جیمین : نمیدونم
شوگا : میخواید یه کاری کنم که عاشقش بشه
نامجون : چه کاری
تهیونگ : روشت امنه
جیهوپ : مطمعنی جواب میده
شوگا : فقط یه خرده خرج داره . ببینم تو انباری دوربین هست
نامجون : اره چطور
شوگا : خب خرجمون کم شد
کوک : نمیخوای بگی نقشت چیه
شوگا : جین و سوگول به یه بهونه باید برن تو انباری بعد اتفاقات خودش میوفته
تهیونگ : اااااا ذهنیت خوبی ندارم
شوگا : نه منحرف اینطور نیست صبر کنید بیدار شن بعد خودتون میبینین
پنج دقیقه بعد جین بیدار شد و داشت از پله ها میومد پایین
شوگا :جین
جین : بله
شوگا : میتونی بری تو انباری جعبه کتابام رو بیاری
جین : اوکی
بعدش برگشت به سمت اتاقش
شوگا : کجا میری
جین : هوا سرده دارم میرم کت بپوشم
چند دقیقه بعد از اینکه جین رفت بیدار شدم و اومدم پایین
شوگا : سوگول
من : بله
شوگا : میتونی بری انباری جعبه کتابام رو بیاری
من : اوکی
بعد رفتم سمت اتاق تا یه لباس بردارم و بپوشم بعد اینکه پوشیدم رفتم پایین
سوار اسانسور شدم و رفتم تو پارکینگ
رفتم سمت انباری
من : هاا برقش روشنه درش هم بازه یعنی کسی اون توعه
۵۶.۷k
۰۳ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.