blood voice
blood voice
(صدای خونین )
part 1۲
چشمانش را مالید و به آرامی بلند شد اطراف را نگاه کرد . چیز خاصی نبود مانند همیشه تمام چیز هایی که چیده بود را از نظر گذرانید . پتو را کنار زد ، به سمت دستشویی قدم برداشت تا صورت و دندان هایش را بشورد و مانند همیشه به آژانس برود اما انگار امروز با روز های دیگر فرق داشت فوکوزاوا سرش را بالا آورد تا در آیینه دندان هایش را به کمک مسواک سبز رنگ مسواک کند و بشوید اما چیزی که در آیینه پیش رو میدی او نبود ! دستش را به سمت صورتش برد و آن را لمس کرد بی هوا به عقب پرید و به وسایل پشت سرش برخورد کرد ، تمامی آنها پخش زمین شدند اما مهم نبود مهم اتفاقی بود که برایش رخ داده بود ! چه شده بود ؟! شاید مست بود اما با یاد آوردی دیشب متوجه شد که هیچ شرابی نخورده است !
پس چه اتفاقی برایش افتاده بود ؟ به اتاق خواب برگشت و خودش را در آیینه کوچکش نگرید . لب هایی کوچک صورتی زیبا و زنانه ،موهایی بلند تر ، چانه آیی کوچک تا به اعضای صورتش بیاید او بقیه اعضای بدنش را چک کرد اما بی فایده بود او هم شبیه فئودور و سیگما شده بود اما وایسا...... شاید ........ اره ..... شاید فئودور این کار را کرده بود .... ولی با عقل جور در نمی آمد چرا باید اورا به زن تبدیل کند ؟ نمیدانست هیچ چیز را نمیدانست تنها کاری که میتوانست انجام دهد را انجام داد. لباس پوشید ( با این حالی که لباس های مردانه اش دوبرابر خودش بود !)
به بازار رفت تا بتواند موارد مورد نیازش را خریداری کند مثل : لباس ، کش مو و ابزار و وسایل ریز و درشت هیچ کس اورا تا دوروز ندید ( اعضای آژانس )
پس از دوروز به آژانس رفت اما قبلش به فئودور سر زد . اما نتوانست اصلاعات خوبی بدست بیاورد اما تسلیم نشد مطمئن بود آژانس میتواند کاری انجام دهد تا همه به حالت اصلی شأن برگردند .
اما اتفاق اصلی وقتی افتاد که موری از او درخواست یک ملاقات کرد . حالا او باید چه میکرد ؟!
انتقاد کنید
ایده مال خودمه
(صدای خونین )
part 1۲
چشمانش را مالید و به آرامی بلند شد اطراف را نگاه کرد . چیز خاصی نبود مانند همیشه تمام چیز هایی که چیده بود را از نظر گذرانید . پتو را کنار زد ، به سمت دستشویی قدم برداشت تا صورت و دندان هایش را بشورد و مانند همیشه به آژانس برود اما انگار امروز با روز های دیگر فرق داشت فوکوزاوا سرش را بالا آورد تا در آیینه دندان هایش را به کمک مسواک سبز رنگ مسواک کند و بشوید اما چیزی که در آیینه پیش رو میدی او نبود ! دستش را به سمت صورتش برد و آن را لمس کرد بی هوا به عقب پرید و به وسایل پشت سرش برخورد کرد ، تمامی آنها پخش زمین شدند اما مهم نبود مهم اتفاقی بود که برایش رخ داده بود ! چه شده بود ؟! شاید مست بود اما با یاد آوردی دیشب متوجه شد که هیچ شرابی نخورده است !
پس چه اتفاقی برایش افتاده بود ؟ به اتاق خواب برگشت و خودش را در آیینه کوچکش نگرید . لب هایی کوچک صورتی زیبا و زنانه ،موهایی بلند تر ، چانه آیی کوچک تا به اعضای صورتش بیاید او بقیه اعضای بدنش را چک کرد اما بی فایده بود او هم شبیه فئودور و سیگما شده بود اما وایسا...... شاید ........ اره ..... شاید فئودور این کار را کرده بود .... ولی با عقل جور در نمی آمد چرا باید اورا به زن تبدیل کند ؟ نمیدانست هیچ چیز را نمیدانست تنها کاری که میتوانست انجام دهد را انجام داد. لباس پوشید ( با این حالی که لباس های مردانه اش دوبرابر خودش بود !)
به بازار رفت تا بتواند موارد مورد نیازش را خریداری کند مثل : لباس ، کش مو و ابزار و وسایل ریز و درشت هیچ کس اورا تا دوروز ندید ( اعضای آژانس )
پس از دوروز به آژانس رفت اما قبلش به فئودور سر زد . اما نتوانست اصلاعات خوبی بدست بیاورد اما تسلیم نشد مطمئن بود آژانس میتواند کاری انجام دهد تا همه به حالت اصلی شأن برگردند .
اما اتفاق اصلی وقتی افتاد که موری از او درخواست یک ملاقات کرد . حالا او باید چه میکرد ؟!
انتقاد کنید
ایده مال خودمه
۳.۰k
۳۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.