خاطرات شهید احمد مشلب در

🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
🌸 🌸 🌸 🌸
❤ ️خاطرات شهید احمد مشلب در
📙 کتاب "ملاقات در ملکوت"
راوی:علی مرعی(دوست شهید)
قسمت دوم: بهترین دوست🌹
#احمد خیلی دوست داشت ازدواج کند و اعتقاد داشت که مادرش باید دختر مناسبی برایش انتخاب کند، چون به انتخاب مادرش اعتماد داشت. #دین، #مذهب، #حیا و #غیرت #به #او #اجازه #نمی داد #که #برای #ازدواج #با #دختری #رابطه📲 💻 #داشته باشد.
یک روز به او گفتم:ᐸᐸصبر داشته باش راه طولانی است>> اما #احمد جواب داد:ᐸᐸ ازدواج💞 برای جلب رضایت خدا💓 و شادی دل❤ ️ امام زمان (عج الله) است.>> #احمدمنتظر،سرباز و یار امام مهدی روحی فداک بود.
او می گفت:
من می خواهم ذریه ی صالحی از من به جا بماند و خانواده و فامیل و همسایه ام به واسطه ی دیدن آن ها به یاد من بیفتند!>
#ملاقات_درملکوت
#خاطرات_شهیدمدافع‌حرم #احمدمشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#یک_بغل_گل_سرخ #مدافع_سبزحرم #بخون
دیدگاه ها (۱)

یک خمپاره پشت خاکریز خورد گرد و خاک عجیبی بلند شده بود،همینک...

🌹 #خاطره_ناب_از_حاج_قاسم♦ ️زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم...

تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم، آنسوی خط صدای مهربان رضا بود😍 ...

🌸 #حاج_قاسم 🌸 در یک عملیات چند گردان به طور مشترک در عمل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط