تلفن زنگ زد گوشی را برداشتم آنسوی خط صدای مهربان رضا بو

تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم، آنسوی خط صدای مهربان رضا بود😍 که می گفت : هنوز خوابی؟ بیا بریم کوهنوردی چندتا عکس بگیریم.
لباس پوشیدیم و دوربینم را برداشتم و رفتیم، او اهل عکس گرفتن و اینطور برنامه ها نبود اما نمی دانم چرا اینبار این پیشنهاد را داد که برویم عکس بگیریم، 🤔 انگار می خواست این عکسها بعنوان آخرین عکسهایش گرفته شود تا امروز بی عکس نباشیم.😢

هوا سرد بود و رضا لباس گرم نپوشیده بود، نیمه های راه گفت : خیلی سرد شده بیا برگردیم، گفتم : تو مگر اسمت فاتح نیست؟ بیا این کوه را فتح کنیم،😄 خندید و گفت : ان‌شاءالله فتح قله شهادت... عکسهای مارو منتشر نکنی!😄
گفتم : باشه، هر وقت شهید شدی منتشر می کنم.☝ ️
گفت : ان‌شاءالله عکس شهادت باشه...🕊
ان‌شاءالله شهادت تکیه کلامش بود، هر چیزی می شد می گفت :ان‌شاءالله شهادت...💔

عکس گرفتیم و حرف زدیم، رضا می گفت: شهدا گلچین می شوند، اینکه ما نرفتیم یعنی یا نوبتمان نشده یا اینکه لیاقت نداشتیم.😔

سردار شهید رضابخشی، معاون فرماندهی تیپ پر افتخار فاطمیون، جوان 28 ساله رعنا، کارشناسی علوم اسلامی داشت و به سه زبان فارسی، انگلیسی و عربی حرف می زد.👌

نزدیک دوسال بود که به جبهه علاقمند شده بود و در رفت و آمد بود، برای انجام دادن کارهای مربوط به شهدا سر از پا نمی شناخت، همیشه درحال فعالیت بود و خلاصه از آن آدمهایی بود که تکلیفش باخودش مشخص بود😊

او فهمیده بود که چکار باید بکند، از دنیا و مافیها گذشته بود و فقط به یک چیز می اندیشید شهادت💔

سردار شهید مدافع حرم رضا بخشی (فاتح) 🌹 #سالروزشهادت ۹ اسفند #مدافع_سبزحرم
دیدگاه ها (۱)

🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 ❤ ️خاطرات شهید احمد مشلب در 📙 ک...

یک خمپاره پشت خاکریز خورد گرد و خاک عجیبی بلند شده بود،همینک...

🌸 #حاج_قاسم 🌸 در یک عملیات چند گردان به طور مشترک در عمل...

چون نگاهت می‌کنمگُم می شومدر چشمانت گم شدن در شبِ چشمان تو خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط