Part56
Part56
شیشه رو پایین کشیدمو به در تکیه دادم ..یکم بعد کوک دستاشو دورم حلقه کرد و سرمو رو سینش گذاشت و باهم به بیرون خیره شدیم باد میخورد به صورتمون و من متوجه نگاهای عمیق بابام از اینه نشدم ..
×ا/ت..بابات هی مارو نگاه میکنه
+ها? ...
×میخوای ازت فاصله بگیرم?
+نه ..بابام باید بالاخره بفهمه که من دوست دارم
با این حرفم بیشتر منو به خودش فشار داد که بابام ترمز کرد
مادر ا/ت: یواااااش چی شددددد??
بابای ا/ت: ا/ت بابا بیا جلو بشین
+ها?
بابای ا/ت: میگم بیا جای مامانت بشین ..دلم تنگ شده خب ..
مادر ا/ت: اره اره جون خودت ..
مامان از ماشین پیاده شد
×جریان چیه ?
+بابام میگه برم جلو
×اخه چرااا??
+بابامه دیگه…
لبو لچشو اویزون کرد و دستاشو از دورم برداشت ..
+عشقم ببخشید
×مهم نیست برو جلو بشین
+بابا نمیشه حالا خونه بیام پیشت بشینم? خب الان کوک این پشت معذب میشه که
بابای ا/ت: یعنی نمیخوای بیای پیش بابات بشینی ??!اون موقع هاا که عاشق این بودی جلو بشینی
+عووف باشه بابا
از ماشین پیاده شدمو به مامانم نگاهی کردم
مادر ا/ت: نگران نباش
پوفی کردمو سوار شدم…
بابای ا/ت: اوووم.. زنگ زدم به بابا بزرگ و مامان بزرگ و عموت گفتم داری میای ..خواستن دو سه روز دیگه بریم تهران دیدنشون
+اخ جووون… واقعا دلم براشون تنگ شده… مامانن? میشه خونه مامان بزرگ هم بریم?
مادر ا/ت: اره حتما
مامان اون پشت تمام حرفامونو ترجمه میکرد ..کما رفتن من واقعا این خوبی رو واسه مامان داشت ..واقعا زبانش خیلی خوب شده
شیشه رو پایین کشیدمو به در تکیه دادم ..یکم بعد کوک دستاشو دورم حلقه کرد و سرمو رو سینش گذاشت و باهم به بیرون خیره شدیم باد میخورد به صورتمون و من متوجه نگاهای عمیق بابام از اینه نشدم ..
×ا/ت..بابات هی مارو نگاه میکنه
+ها? ...
×میخوای ازت فاصله بگیرم?
+نه ..بابام باید بالاخره بفهمه که من دوست دارم
با این حرفم بیشتر منو به خودش فشار داد که بابام ترمز کرد
مادر ا/ت: یواااااش چی شددددد??
بابای ا/ت: ا/ت بابا بیا جلو بشین
+ها?
بابای ا/ت: میگم بیا جای مامانت بشین ..دلم تنگ شده خب ..
مادر ا/ت: اره اره جون خودت ..
مامان از ماشین پیاده شد
×جریان چیه ?
+بابام میگه برم جلو
×اخه چرااا??
+بابامه دیگه…
لبو لچشو اویزون کرد و دستاشو از دورم برداشت ..
+عشقم ببخشید
×مهم نیست برو جلو بشین
+بابا نمیشه حالا خونه بیام پیشت بشینم? خب الان کوک این پشت معذب میشه که
بابای ا/ت: یعنی نمیخوای بیای پیش بابات بشینی ??!اون موقع هاا که عاشق این بودی جلو بشینی
+عووف باشه بابا
از ماشین پیاده شدمو به مامانم نگاهی کردم
مادر ا/ت: نگران نباش
پوفی کردمو سوار شدم…
بابای ا/ت: اوووم.. زنگ زدم به بابا بزرگ و مامان بزرگ و عموت گفتم داری میای ..خواستن دو سه روز دیگه بریم تهران دیدنشون
+اخ جووون… واقعا دلم براشون تنگ شده… مامانن? میشه خونه مامان بزرگ هم بریم?
مادر ا/ت: اره حتما
مامان اون پشت تمام حرفامونو ترجمه میکرد ..کما رفتن من واقعا این خوبی رو واسه مامان داشت ..واقعا زبانش خیلی خوب شده
۱۴.۴k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.