میخواستم چای داغ وقت خستگیهایت باشم لبخند روی لبت آرا

می‌خواستم چای داغ وقت خستگی‌هایت باشم، لبخند روی لبت، آرامش توی دلت.
می خواستم خورشید باشم، نوازشت کنم روزهای سرد طولانی.
می‌خواستم خواب خوبی باشم که شبها مرا ببینی و در خواب بخندی. می‌خواستم یک اتفاق خوب بی‌دلیل باشم و فقط برای تو بیفتم. می‌خواستم غریبه‌ای باشم که دوستت دارد، غریبه ساکتی که ابتلا را از نگاهش می‌فهمی و دلت غنج می‌رود و او هیچ وقت نمی‌گوید و تو را نمی‌ترساند.
می خواستم پرنده باشم و صبح ها با خوش ترین آوازهای ممکن بیدارت کنم.
می‌خواستم رودخانه بشوم در مسیر هر روز تو، که کنارم بنشینی و لبخند بزنی و صدایم را دوست داشته باشی. می‌خواستم باهار باشم، هر روز صبح ناگهان از راه برسم و همیشه در شهر تو بمانم.
می‌خواستم خنکای صبح زود مهرماه باشم، می‌خواستم رواندازی نرم و خنک باشم روی تنت که آسوده بخوابی، تا صبح مراقبت باشم که رویت را پس نزنی، طفل بازیگوش من.
می‌خواستم بهترین‌ها باشم برایت، خواستنی‌ترین ها، لازم ترین ها.
بلد نبودم،
بلد نبودم،
بلد نبودم .....



📌من چایی بودم براش ولی اون آب جوش دوست داشت😁😒
دیدگاه ها (۱۹۴)

با این همه حکاکی عمیق بر پوست روحم، هنوز از یاد نبرده‌ام که ...

می‌خواستم بلد باشم تو را بخندانم، و بلد باشم وقتی غصه داری ق...

اولین بار که کسی را از دست دادم، فکر کردم قرار است بمیرم. فک...

دلتنگی درد لا علاج است ..آدمی که درد لا علاج دارد ، بیش از ه...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط