Chapter 2
Chapter 2
Lucky-bloody#
پارت ۲۴
+ولی من دلم برای اون پنج نفر میسوزه
-تا دو دیقه پیش داشتی شکنجشون میدادی
+اره ولی پشیمونم،هم اونا زخمی شدن هم من خونی شدم،بنظرم برم براشون غذا بیارم شاید یکم از دردشون کم کنه مگه نه؟
کوک میخنده سرشو به چپ و راست تکون میده
-هرچقدر که بیشتر میشناسمت میگم کاش نمیشناختمت
+چش....از خداتم باشه،هم سیرتم زیباست هم صورت،الانم برو برای اون پنج نفر غذا بیار
-چرا من؟
+چون من میگم
-خودت برو بیار
+منکه پنج تا دست ندارم
-فکر کردی من دارم؟
+خب پس دوتاشو من میارم سه تاشو تو بیار
-قبوله
+افرین
و با کوک به سمت میز صبحونه رفتین
+خب براشون ساندویچ نون پنیر سبزی درست کنیم
-چی؟
+ساندویچ دیگه
-نه....گفتی ساندویچ نون پنیر سبزی؟
+اره
-اه....میخوای شکنجشون بدی؟
+میخوای بگی تاحالا نخوردی؟
-معلومه همچین ترکیب مزخرفی رو نمیخورم
+عیب نداره یبار بخوری عاشقش میشی
-نمیخوام
+برو برام سبزی بیار
-نمیخوام گفتم
+خب نخوا....منکه میخوام
=بفرمایید خانم
+مرسی...یاد بگیر ازین بانو
کوک چشم غره میره ولی بهش اهمیت نمیدی،سبزیارو برداشتی و با پنیر گذاشتی لای نون و گرفتی جلوی کوک
+بخور
سرشو گرفت عقب و صورتشو جمع کرد
-نمیخوام،خودت بخور
یه گاز میزنی و دوباره میگیری جلوی کوک
+امتحانش ضرر نداره که
سعی میکنی قیافتو مظلوم نشون بدی تا مخشو بزنی و موفق هم میشی
-فقط یه گاز
لبخند میزنی و میدی دستش،یه گاز کوچیک میزنه و با تمرکز بالا شروع میکنه به جویدنش تا مزشو بهتر حس کنه
+خیلی گاز کوچیکی زدی اصلا مزش حس نمیشه
بعد یه اخم به ساندویچه نگاه میکنه و یه گاز دیگه میزنه
+خوشمزس مگه نه؟
لبخند میزنه و سرشو تکون میده
-اصلا فکر نمیکردم همچین ترکیبی انقد خوشمزه باشه
نگا میکنی به دستت
+باید برم حموم،هنوز بدنم خونیه،یادت نره به اون پنج نفر غذا بدیا
-باشه
+برام لباس بیاریا
همینجوری که دهنش پر بود سرشو تکون میده و توم میری طبقه بالا
+حموم کدوم وری بود؟
بالاخره پیداش میکنی و میری توش،لباساتو در میاری و شروع میکنی به حموم کردن،بعد بیست دیقه حمومت تموم میشه و لباسای زیرتو میپوشی حوله کنارتو برمیداری و درو نیمه باز میکنی و میبینی هیچ لباسی نیست
+از زیر کار در رفت،حسابشو میرسم منو اینجا علاف کرده
از حموم میای بیرون و میری تو اتاق خودت و اینگوک،ازونجایی که اتاق شخصی نداشتی مجبور بودی بری تو همون
در کمدو باز میکنی ولی چیزی جز لباس مردونه نمیبینی،چون سردت بود یکی از همون پیراهنای مردونه رو برمیداری و میپوشی ولی هیچکدوم از شلوارا اندازت نمیشد،حتی پیراهنه هم برات گشاد بود
همونجا رو تخت میشینی و حولرو میندازی رو سرت و تکونش میدی تا آب موهات گرفته بشه
🍃🗿
Lucky-bloody#
پارت ۲۴
+ولی من دلم برای اون پنج نفر میسوزه
-تا دو دیقه پیش داشتی شکنجشون میدادی
+اره ولی پشیمونم،هم اونا زخمی شدن هم من خونی شدم،بنظرم برم براشون غذا بیارم شاید یکم از دردشون کم کنه مگه نه؟
کوک میخنده سرشو به چپ و راست تکون میده
-هرچقدر که بیشتر میشناسمت میگم کاش نمیشناختمت
+چش....از خداتم باشه،هم سیرتم زیباست هم صورت،الانم برو برای اون پنج نفر غذا بیار
-چرا من؟
+چون من میگم
-خودت برو بیار
+منکه پنج تا دست ندارم
-فکر کردی من دارم؟
+خب پس دوتاشو من میارم سه تاشو تو بیار
-قبوله
+افرین
و با کوک به سمت میز صبحونه رفتین
+خب براشون ساندویچ نون پنیر سبزی درست کنیم
-چی؟
+ساندویچ دیگه
-نه....گفتی ساندویچ نون پنیر سبزی؟
+اره
-اه....میخوای شکنجشون بدی؟
+میخوای بگی تاحالا نخوردی؟
-معلومه همچین ترکیب مزخرفی رو نمیخورم
+عیب نداره یبار بخوری عاشقش میشی
-نمیخوام
+برو برام سبزی بیار
-نمیخوام گفتم
+خب نخوا....منکه میخوام
=بفرمایید خانم
+مرسی...یاد بگیر ازین بانو
کوک چشم غره میره ولی بهش اهمیت نمیدی،سبزیارو برداشتی و با پنیر گذاشتی لای نون و گرفتی جلوی کوک
+بخور
سرشو گرفت عقب و صورتشو جمع کرد
-نمیخوام،خودت بخور
یه گاز میزنی و دوباره میگیری جلوی کوک
+امتحانش ضرر نداره که
سعی میکنی قیافتو مظلوم نشون بدی تا مخشو بزنی و موفق هم میشی
-فقط یه گاز
لبخند میزنی و میدی دستش،یه گاز کوچیک میزنه و با تمرکز بالا شروع میکنه به جویدنش تا مزشو بهتر حس کنه
+خیلی گاز کوچیکی زدی اصلا مزش حس نمیشه
بعد یه اخم به ساندویچه نگاه میکنه و یه گاز دیگه میزنه
+خوشمزس مگه نه؟
لبخند میزنه و سرشو تکون میده
-اصلا فکر نمیکردم همچین ترکیبی انقد خوشمزه باشه
نگا میکنی به دستت
+باید برم حموم،هنوز بدنم خونیه،یادت نره به اون پنج نفر غذا بدیا
-باشه
+برام لباس بیاریا
همینجوری که دهنش پر بود سرشو تکون میده و توم میری طبقه بالا
+حموم کدوم وری بود؟
بالاخره پیداش میکنی و میری توش،لباساتو در میاری و شروع میکنی به حموم کردن،بعد بیست دیقه حمومت تموم میشه و لباسای زیرتو میپوشی حوله کنارتو برمیداری و درو نیمه باز میکنی و میبینی هیچ لباسی نیست
+از زیر کار در رفت،حسابشو میرسم منو اینجا علاف کرده
از حموم میای بیرون و میری تو اتاق خودت و اینگوک،ازونجایی که اتاق شخصی نداشتی مجبور بودی بری تو همون
در کمدو باز میکنی ولی چیزی جز لباس مردونه نمیبینی،چون سردت بود یکی از همون پیراهنای مردونه رو برمیداری و میپوشی ولی هیچکدوم از شلوارا اندازت نمیشد،حتی پیراهنه هم برات گشاد بود
همونجا رو تخت میشینی و حولرو میندازی رو سرت و تکونش میدی تا آب موهات گرفته بشه
🍃🗿
۶.۷k
۰۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.