𝕡𝕒𝕣𝕥⁵²
𝕡𝕒𝕣𝕥⁵²
+نهه(جیغ)
_ات..ات پاشو!حالت خوبه؟
از خواب پرید و گریون بغلم کرد!
_آروم باش! فقط خواب دیدی!
بعد لیوان آبمیوه بغل میز رو بهش دادم!
+ممنون!
_چیزی نشده آروم باش! چه خوابی دیدی؟
"ویو ات"
چرا تحدیداشو جدی گرفتم؟ تا حالا خواب ببینم!
خواب میدیدم جیسونگ جلوی خودم هان رو کشت! ولی نمیتونستم به ته بگم!
با سکوتم متوجه شد ک درباره جیسونگ بوده!
_ببین! اون هیچ غلطی نمیکنه! یعنی نمیتونه بکنه!پس نگران نباش!
بغلش آرامش عجیبی بهم میداد! بغلم رو بیشتر کردم و متقابل بغلش کردم؛ سرمو روی بازوش گذاشتم چشامو بستم و خودمو توی آغوشش غرق کردم
"ویو ته"
کاراش عجیب بود اما برام جالب بود! این کارای دخترا رو واسه جلب توجهم زیاد دیده بودم اما حس میکردم اون با دخترای دیگه فرق داره! آخه چرا باید همچین حسی داشته باشم؟ اما همش الکیه! تنها تفاوت اون با بقیه دخترا اینه ک اون کسیه ک افتخار نگهداری بچه کیم تهیونگ توی شکمش رو داره!
توی همین فکرا بودم ک باز خوابم برد!
"ویو ات"
_بیا بریم پایین غذا بخوریم!
+باشه!
خودمو مرتب کردم و رفتم پایین! یه میز پر از عذا های جورواجور!
پت:بشینین!
نشستیم!
اجوما:چی بکشم خانوم؟
+امم
پت:از همش بکش!
+نععع
پت: کسی رو حرف من حرف نمیزنه! من دوست ندارم نوم ضعیف باشه!
خودمو جمع کردم و زیر لب فوشی دادم!
وایی غذا ها خیلی بودن! منی ک واسه هیچکی مهم نبودم چه یهو مهم شدم؛حالم ازشون بهم میخورد!
پت:با نگاه کردن به اونا تموم نمیشنا!
تهیونگ یه قاشق پرغذا کرد و به زور کرد دهنم!
+نمیخوام!
_بخوررر
#فیک
#تهیونگ
#بیتیاس
#استربکیدز
+نهه(جیغ)
_ات..ات پاشو!حالت خوبه؟
از خواب پرید و گریون بغلم کرد!
_آروم باش! فقط خواب دیدی!
بعد لیوان آبمیوه بغل میز رو بهش دادم!
+ممنون!
_چیزی نشده آروم باش! چه خوابی دیدی؟
"ویو ات"
چرا تحدیداشو جدی گرفتم؟ تا حالا خواب ببینم!
خواب میدیدم جیسونگ جلوی خودم هان رو کشت! ولی نمیتونستم به ته بگم!
با سکوتم متوجه شد ک درباره جیسونگ بوده!
_ببین! اون هیچ غلطی نمیکنه! یعنی نمیتونه بکنه!پس نگران نباش!
بغلش آرامش عجیبی بهم میداد! بغلم رو بیشتر کردم و متقابل بغلش کردم؛ سرمو روی بازوش گذاشتم چشامو بستم و خودمو توی آغوشش غرق کردم
"ویو ته"
کاراش عجیب بود اما برام جالب بود! این کارای دخترا رو واسه جلب توجهم زیاد دیده بودم اما حس میکردم اون با دخترای دیگه فرق داره! آخه چرا باید همچین حسی داشته باشم؟ اما همش الکیه! تنها تفاوت اون با بقیه دخترا اینه ک اون کسیه ک افتخار نگهداری بچه کیم تهیونگ توی شکمش رو داره!
توی همین فکرا بودم ک باز خوابم برد!
"ویو ات"
_بیا بریم پایین غذا بخوریم!
+باشه!
خودمو مرتب کردم و رفتم پایین! یه میز پر از عذا های جورواجور!
پت:بشینین!
نشستیم!
اجوما:چی بکشم خانوم؟
+امم
پت:از همش بکش!
+نععع
پت: کسی رو حرف من حرف نمیزنه! من دوست ندارم نوم ضعیف باشه!
خودمو جمع کردم و زیر لب فوشی دادم!
وایی غذا ها خیلی بودن! منی ک واسه هیچکی مهم نبودم چه یهو مهم شدم؛حالم ازشون بهم میخورد!
پت:با نگاه کردن به اونا تموم نمیشنا!
تهیونگ یه قاشق پرغذا کرد و به زور کرد دهنم!
+نمیخوام!
_بخوررر
#فیک
#تهیونگ
#بیتیاس
#استربکیدز
۱۴.۴k
۰۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.