گذر عمر یک لحظه است انگار که چشم ببندی و باز کنی خود را

گذر عمر یک لحظه است. انگار که چشم ببندی و باز کنی. خود را سپید موی و ناتوان ببینی و کار‌هایی که همه نیمه تمام مانده اند …
اصفهان_نقش جهان_سرای شله بازار_ قیصریه
دیدگاه ها (۰)

من ناراحَت نمیشوم، تو هَم لازم نیست ناراحَت شوی؛ داشتنِ اعتق...

و میخواستم به جایی دیگر بروم که درخشش چیزی از فاصله دور توجه...

فکر نمی‌کنم چیزی به اندازه خنده‌ واگیر داشته باشد. غم و اندو...

سعدی هم مانند بسیاری از شاعران و پارسی گویان دیگر به قضا و ق...

گذر عمر یک لحظه است. انگار که چشم ببندی و باز کنی. خود را سپ...

گِله ها را بگذار!ناله ها را بس کن!روزگار گوش ندارد که تو هی ...

شده که در وسطِ جمع؛ پریشان بشوی؟صحبتت را بخوری؛ بعد پشیمان ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط