غریبهآشنا پارتصدشصتسه

#غریبه_آشنا #پارت_صد_شصت_سه

اون ماشین ک همیشه اعضا باهاش رفت و آمد داشت رو گل زده بودن برامون که ۶ تایی جا بشیم داخل یه ماشین،خیلی استرس و هیجان داشتم همش دست بکهیون بیچاره رو فشار میدادم جای ناخون هام رو دستش مونده بود..وقتی رسیدیم اول بچه ها پیاده شدن بعد بکهیون پیاده شد و دستم‌رو گرفت از ماشین پیاده شدم...صدای جیغ ها و دست ها بلند شده بود...۶ تامون کنار هم قرار گرفتیم و رفتیم سمت سالن...سالن هم خیلی قشنگ آماده شده بود واسه جشن عروسی...وسط های جشن بود ک خبر نگار ها وارد سالن شدن...مشغول عکاسی و فیلمبرداری بودیم‌که صدای یه آقای پشت بلند گو همه رو متوقف کرد و از همه خواست که وسط سالن رو خالی کنن
آقا:از خانم تانیا خواهش میکنم که وسط پیست تشریف بیارن
+وای بکهیون چی میگه این چی شده
-دونگه برنامه داره براش
+عههه چرا بهم نگفتییی پسسس
-خب وقت نشد دیگ حالا خودت داری میبینی

تانیا با تعجب و اروم وارد پیست شد و ایستاد واقعن هم‌زیبا شده بود با اون موها و لباسی که پوشیده بود میدرخشید که دونگهه طرفش رفت و زانو زد جلوش

تانیا
وقتی اسم منو گفت شکه شدم رفتم جلو ایستادم سرما بالا گرفتم که دونگهه از بین جمعیت اومد و جلوم‌زانو زد
وای خدای من باورم‌نمیشه دونگهه...
دونگهه:قبول‌میکنی عروس من بشی

خم شدم دستشو گرفتم و بلندش کردم از رو زمین و بغلش کردم
+معلومه ک قبول میکنم


از خودش جدام‌کرد و حلقه رو توی انگشتم گذاشت و صدای موزیک و جیغ ها دوباره سالن رو پر کرد


#exo #blackpink #عشق #رمان
دیدگاه ها (۱)

#غریبه_آشنا #پارت_پایانیچهارسال بعد+مامانننن مامانن جونمممئو...

تامامممم تاماممممم😁😍غریبه آشنا تموم شو...دلم براش تتنگ میشه...

#غریبه_آشنا #پارت_صد_شصت_دویک سال بعد....ئونسوامشب عروسیمونه...

حتی اگ خوشتون نمیاد بهم بگید واسم نظراتتون مهمه تجربه میشه ب...

رمان { برادر ناتنی } پارت ۱۸

جیمین فیک زندگی پارت ۷۹#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط