غریبهآشنا پارتصدشصتدو

#غریبه_آشنا #پارت_صد_شصت_دو
یک سال بعد....

ئونسو
امشب عروسیمونه... یه عروسی با سه تا عروس و داماد من‌و بکهیون،لیلا و کیونگی‌،سهون و زینب بلاخره تونستیم به آرزومون برسیم امشب تو تالار بزرگ کمپانی جشن عروسی برگزار میشه،فقط با حضور آیدل ها و خوانواده های خودمون البته گفتن که یک ساعت میتونن خبرنگار ها و عکاس ها وارد تالار بشن...الانم سه تامون تقریبا حاضریم داریم لباس هامون رو میپوشیم...مرتب کردم لباسم رو به خودم‌نگاه کردم اوممم خوب شدم،یهو زینب دویید داخل
-وای وایییی وایییی ئونسوووو ببین چه خوشگلللل شدممم
+آره خیلی خوشگل شدییی
-توام خوشگل شدی
+لیلا هنوز آماده نیست؟
-نمیدونم فک کنم تموم شده بود کارش

داشتیم حرف میزدیم لیلا اومد داخل واقعا شاید بتونم بگم از هر دومون بهتر شده بود
×بچه هاااا مننن خیلییی زشت شدمممم
-خفهه شو بابا
+تو از ما بهتر شدی لیلا
-ولش کن مدلش اینطوریه وقتی خیلی خوشگل میشه میگه زشت شدم
+وا واقعا لیلا؟
×کممم چرت و پرت بگیدددد الان کیونگسو بیاد منو اینجوری ببینه ک آبروم میرهههه
+میگم قشنگ شدیی ای بابا
-اصلن میدونی چیه لیلا واقعا خیلیی زشت شدی
×من‌میدونستممم زشت شدم

با لباس عروس نشست رو زمین شروع‌کرد گریه کردن که آرایشگر اومد داخل اتاق
آرایشگر:ای واییی بلندشووو دختز از رو زمین چرا اینطوریی میکنییی آرایشت خراب میشهه لباست کثیف میشه همه زحمتم به باد میره
×نمیخواممم من زشت شدم
-ببخشید خانم الان بلند میشه
ارایشگر:این مسخره بازیا چیه آخه جمع کنید دوستتون رو از زمین‌ایشش

رفت از بیرون زینب زیر لب اداشو دراورد
-مررگگگگگگ
+بسه دیگه لیلا لوس نشو دیگ خیلی خوب شدی باور کن الان خراب میشه اینجوری ها

لیلا بلند شد داشتم لباسشو تمیز میکردن ک گفتن داماد ها اومدن
-وایییی سهونننن اومددد

دامنشو گرفت دستش دوییددد بیرون
×این شوهر ندیده اس نه
+فک کنم آره

دوتامون زدیم زیر خنده رفتیم بیرون،زینب خودشو پرت کرد تو بغل سهون،کیونگسو هم مثل همیشه اروم و با وقار اومد دست لیلا رو بوسید بهش گفت ک خیلی قشنگ شده...اما بکهیون کجا ست پس
+بچه ها بکهیون کو پس
سهون:پشت سرته

برگشتم دیدم‌خیلی جذابببب ایستاده دستاش تو جیبش نگام میکنه
+تو کی رفتی اونجا
-همون موقه ک شما تو هپروت تشریف داشتید بانو
+عههه بکهیون
-بیا بغلم ببینم عروس خانم

دستاشو باز کرد خودمو تو بغلش جا کردم
-بلاخره به هم رسیدیم هااا
+اهوم‌نمیتونی تصور کنی چقد خوشحالم

نویسنده:@forough_wolf
#exo #blackpink #رمان #عشق
دیدگاه ها (۹)

#غریبه_آشنا #پارت_صد_شصت_سهاون ماشین ک همیشه اعضا باهاش رفت ...

#غریبه_آشنا #پارت_پایانیچهارسال بعد+مامانننن مامانن جونمممئو...

حتی اگ خوشتون نمیاد بهم بگید واسم نظراتتون مهمه تجربه میشه ب...

ادامه شصت و یک #پارت_صد_شصت_یک #غریبه آشنا-تانیا خوبم +پس چر...

نام فیک: عشق مخفیPart: 43ویو جیمین*من رفتم ارایشگاه و...خلاص...

black flower(p,239)

درخواستی چند شاتی part: ²ویو ا. تمن داخل پارکینگ خونم بیشتر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط