و رفت تا لب هیچ

و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصلهٔ نور ها
دراز کشید ؛
و هیچ فکر نکرد که ما
میان پریشانی تلفظ در ها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم ...
#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۷)

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوشدیدم دو هزار کوزه گویا و خموشناگاه...

ﻣﺎﻫﯽ ﻫﺎﺗﻨﻬﺎﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍﻣﯽﺯﻧﻨﺪﻭﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ...

یڪ پنجره برای دیدن یڪ پنجره برای شنیدن یڪ پنجره که می شود از...

آسمان ، آبی‌تر ،آب ، آبی‌تر ،من در ایوانم ، رعنا سر حوض...رخ...

بچه ها یه داستان نوشتم اینم پوستر فصل ۱برو پایین بخونش بعد ن...

پایان جایگزین – ورود به اتاقهمه رفته بودند.محل درگیری حالا ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط