ای بابا خوشگل بودی کههه

ای بابا خوشگل بودی کههه😈
=تو واقعا با این دوستی
&چرا مگه
=خیلی منحرفی
&این خوبه تازه
(برا یاد اوری علامت ها جین÷ جونگکوک × تهیونگ= نامی~ هوپی# یونگی@)
+بسه بسه وارد جزئیات نشو (چشم غره)
&اوکی
+خب حالا بچه ها ما باید امروز بریم داداش
/بله
+ما باید بریم
/رزی تو مطمئنی رزی تو اونو نمیشناسی اون به راحتی و اب خوردن ادم میکشه اون زورش زیاده تو تو میمیری اگه بری(زبونتو گاز بگیر)
-(یعنی چی که میمیرههه)
+(از اون جایی که اسم برادرش رو یادم نی میزارم جیوون)جیوون تو هنوز منو نشناختی
/تو همون دختری بودی که اون مرتیکه کتکت میزد و تو رو شکنجه میداد همون دختری که...
+خفه شو(داد و سیلی)اگر یکبار دیگه اسم گذشته رو بیاری نمیگم داداشمی میکشمت(داد)
#حاجی دوستت گنگش بالاس ولی ترسناکه(اروم تو گوش لیسا)
+بریم ....
&بریم بریم
∆همه رفتن ولی کسی از گذشته رزی خبر داشت خیر اون دشمن اصلی ترین و بی رحم ترین دشمنش بود اون پدر و مادرش و کشت و باعث تمام بدبختیای رزی شد اونو گروگان گرفت ولی ولی کسی نجاتش نداد جز یه نفر اونم خودش بود
یک ساعت بعد
+سلام کسی نی
؟سلام دشمن کوچولو
+عا عا کوچولو فکر کنم اشتباه گرفتی
؟نه بعد از اینکه بابامو کشتی
+اومم حقش بود
-رزی اینجا چخبره
+ه....
™چرا بهش نمیگی
∆یکدفعه کلی ادم ریخت و همشونو گرفت و رزی جیمین رو بردن جلو تر از بقیه
+ولم کن اشغال عوضی (عربده)
™خفه شو(الهی دستش بشکنه با بیشترین زورش رزی رو زد)
∆رزی از دهنش خون اومد (نکته بادیگاردا الان دورشونن و ولشون کردن ولی همشون زانو زدن ) دختر کاملا افتاده بود زمین و دهنش پر خون بود دوباره دوباره اون سوت توی مغزش اون مرد که اسمش چان ووک بود اومد و سر رزی رو گرفت بالا رزی با عصبانیت بهش نگاه کرد
™میبینی کوچولوعی
+زد زیر خنده از اون خنده های روانی
∆همه داشتن با تعجب نگاه میکردن در حالی که دختر داشت از خنده خودشو میزد چان ووک پوزخند چندشش رو از روی دهنش برداشت و جاش عصبانیت اون تو صورت رزی نگاه کرد که رزی خون تو دهنشو تف کرد روش
+مرتیکع پس فدرت خوبه خود فاکیت میدونی که روی دوستام حساسم و (از این جاشو اروم میگه و با پوزخند)میدونی که اونا مافیان نه کشک
™دو رو برشو دید که همه بادیگارداش اقتادن زمین
+اه خیلی بازی خوبی بود ولی میدونی باید بمیری (با یه بند گرفت و لز پشت خفش کرد )
+اوف تن لش نمیمرد
&ر..رزی
+حالتون خوبه
&رزی خون ریزی کرده بینیت
+دست زد بهش ....(میدونید ادما بعضی ماقع ها کاراشون دست خودشون نیست رزی اینطوری شده و وقتی هم که میاد بع خودش بیهوش میشه)
-رزی(داد)
+تنها چیزی که یادمه این بود که همه دوییدن طرفم و سیاهی
(خب رمان طولانی شده می خوام پرس بزنیم به یک ماه بعد تولدرزی )

+
دیدگاه ها (۰)

امروز تولدمه و قراره یه تولد بگیریم ولی فقط خودمونی از اون ا...

که اون دختره زنگ زد و گفت بیا رستورا منم قبول کردم و رفتیم ر...

صبح+ساعت هشت صبح بود بلند شدم و رفتم سولی هم بلند کردم +سولی...

ا.ت دختری شیطون (از اون شیطونا) و کیوت و ریزه پیزه و لجباز ک...

black flower(p,238)

black flower(p,268)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط