و رفتم بیرون
و رفتم بیرون
رفتم تو پارکینگ و سوار ماشینم شدم و راه افتادم تو راه به رائون زنگ زدم
(مکالمه)
(رائون رو با ر نشون میدم)
ا.ت:الو
ر: سلام جانم کاری داشتی؟
ا.ت:اممم رائون الان کجایی
ر:پیش رزی اینام چیزی شده؟
ا.ت:رائون اگه مامانم بهت زنگ زد بگو پیش شمام
ر:باشه اما چرا؟
ا.ت:اوففف بعدن بهت میگم تو فقط کاری که گفتمو بکن
ر:باشه نگران نباش فقط ساعت چند میری خونه من ی وقت زود تر نرم سوتی بدم
ا.ت:نمیدونم بهت خبر میدم من دیگه باید برم بای
ر:اوکی بای
(پایان مکالمه)
اوففف اون پسره ی خل و
چل منو به چه روزی انداخته
(چند مین بعد)
رسیدم به خونه ی اون
دیوونه خونه ی بزرگی
داشت معلومه پولداره رفتم دم
در بیرون چند نفر برای نگهبانی بود یکیشون که دم در بود گفت
نگهبان:اسمتون؟
ا.ت:ا.ت هستم
نگهبان راه رو برام باز کرد و
منم رفتم داخل که با ی حیاط بزرگ مواجه شدم دم در و در زدم که ی
خدمتکار در رو باز کرد
خدمتکار:خوش اومدید بفرمایید تو
ا.ت:ممنون
رفتم داخل که اون روانی اومد پیشم
ته:خوش اومدی کوچولو
ا.ت:ممنون(عصبی)
ته:خب بهتره زود تر کارت رو شروع کنی
ا.ت:باشه(فوق عصبی)
ته:مری(اسم خدمتکاره)ایشون رو راهنمایی کن و کاراش رو بهش بگو
مری:چشم
با مری رفتیم تو آشپزخونه
مری:خب امروز کارا خیلی زیاده چون ارباب مهمون دارن و وظیفه ی تو اینه که خونه رو تمیز کنی
ا.ت:جانممممم ولی اینجا خیلی بزرگه
مری:میدونم اما خب بقیه مشغول تدارکات مهمونین
ا.ت:اوففف باشه
شروع کردم به کار کردن
(دو ساعت بعد)
اییی کمرم شکست هوفف خداروشکر فقط ی اتاق دیگه مونده وارد اتاق شدم که با تهیونگی که کلا ی حوله دوره کمرشه مواجه شدم موهاش خیس بود و روی بدنش قتره های اب بود از حق نگذریم واقعا خیلی هات شده بود
ته:خب پس هیز هم هستی
ا.ت:چی؟ها؟چی؟من؟
ته:(پوزخنده)
ت:مرض فقط اومدم اتاقت رو تمیز کنم
ته:هی خانم کوچولو حواست به حرف زدنت باشه اینجا من رئیسم فهمیدی؟
ا.ت:اره(خیلیییی عصبی)
ته:خب حالا هم برو بیرون من لباسم رو تنم کنم بعد بیا اتاق رو تمیز کن
رفتم بیرون وبعد از اینکه ته اومد بیرون رفتم تو و مشغول شدم
(چند مین بعد)
بالاخره تموم شد هوففف
خسته شدم ی نگاه
به ساعت کردم چیییی
ساعت ۶:۴۵ من چقدر کار کردم پس برای همینه انقدر کمرم درد میکنه
رفتم پایین و رفتم
تو سالن پیش تهیونگ
ا.ت:من کارم تموم شد خدافظ
ته:به سلامت فردا همین ساعت ایجا باش
ا.ت:باشه خدافظ(حرصی)
رفتم بیرون و
شرط:
۱۵ لایک
۱۰ کامنت
رفتم تو پارکینگ و سوار ماشینم شدم و راه افتادم تو راه به رائون زنگ زدم
(مکالمه)
(رائون رو با ر نشون میدم)
ا.ت:الو
ر: سلام جانم کاری داشتی؟
ا.ت:اممم رائون الان کجایی
ر:پیش رزی اینام چیزی شده؟
ا.ت:رائون اگه مامانم بهت زنگ زد بگو پیش شمام
ر:باشه اما چرا؟
ا.ت:اوففف بعدن بهت میگم تو فقط کاری که گفتمو بکن
ر:باشه نگران نباش فقط ساعت چند میری خونه من ی وقت زود تر نرم سوتی بدم
ا.ت:نمیدونم بهت خبر میدم من دیگه باید برم بای
ر:اوکی بای
(پایان مکالمه)
اوففف اون پسره ی خل و
چل منو به چه روزی انداخته
(چند مین بعد)
رسیدم به خونه ی اون
دیوونه خونه ی بزرگی
داشت معلومه پولداره رفتم دم
در بیرون چند نفر برای نگهبانی بود یکیشون که دم در بود گفت
نگهبان:اسمتون؟
ا.ت:ا.ت هستم
نگهبان راه رو برام باز کرد و
منم رفتم داخل که با ی حیاط بزرگ مواجه شدم دم در و در زدم که ی
خدمتکار در رو باز کرد
خدمتکار:خوش اومدید بفرمایید تو
ا.ت:ممنون
رفتم داخل که اون روانی اومد پیشم
ته:خوش اومدی کوچولو
ا.ت:ممنون(عصبی)
ته:خب بهتره زود تر کارت رو شروع کنی
ا.ت:باشه(فوق عصبی)
ته:مری(اسم خدمتکاره)ایشون رو راهنمایی کن و کاراش رو بهش بگو
مری:چشم
با مری رفتیم تو آشپزخونه
مری:خب امروز کارا خیلی زیاده چون ارباب مهمون دارن و وظیفه ی تو اینه که خونه رو تمیز کنی
ا.ت:جانممممم ولی اینجا خیلی بزرگه
مری:میدونم اما خب بقیه مشغول تدارکات مهمونین
ا.ت:اوففف باشه
شروع کردم به کار کردن
(دو ساعت بعد)
اییی کمرم شکست هوفف خداروشکر فقط ی اتاق دیگه مونده وارد اتاق شدم که با تهیونگی که کلا ی حوله دوره کمرشه مواجه شدم موهاش خیس بود و روی بدنش قتره های اب بود از حق نگذریم واقعا خیلی هات شده بود
ته:خب پس هیز هم هستی
ا.ت:چی؟ها؟چی؟من؟
ته:(پوزخنده)
ت:مرض فقط اومدم اتاقت رو تمیز کنم
ته:هی خانم کوچولو حواست به حرف زدنت باشه اینجا من رئیسم فهمیدی؟
ا.ت:اره(خیلیییی عصبی)
ته:خب حالا هم برو بیرون من لباسم رو تنم کنم بعد بیا اتاق رو تمیز کن
رفتم بیرون وبعد از اینکه ته اومد بیرون رفتم تو و مشغول شدم
(چند مین بعد)
بالاخره تموم شد هوففف
خسته شدم ی نگاه
به ساعت کردم چیییی
ساعت ۶:۴۵ من چقدر کار کردم پس برای همینه انقدر کمرم درد میکنه
رفتم پایین و رفتم
تو سالن پیش تهیونگ
ا.ت:من کارم تموم شد خدافظ
ته:به سلامت فردا همین ساعت ایجا باش
ا.ت:باشه خدافظ(حرصی)
رفتم بیرون و
شرط:
۱۵ لایک
۱۰ کامنت
۱۲.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.