Forbidden love
Forbidden love
پارت ۹
#روی تخت نشستمو پتو رو از روی کوک کنار زدم حتی چشماشم باز نکرد بند حوله رو باز کردمو شلوارکو تنش کردم
بعدم حوله رو از تنش در آوردم سمت چمدونم رفتمو یه تیشرت شلوار مشکی برداشتم (لباس زیرمم به خودم ربط داره چه شکلی و چه رنگیه فضولیش به شما نیومده ) رفتم پیش کوک و بیدارش کردم پاشو کوک بریم غذا بخوریم
~من سیرم
#بیخود پاشو ببینم تنبل
~رد کیس مارکات رو گردنم هست چجوری برم پایین که یهو متوجه شدم لباس تنم نکرده، چرا لباس تنم نکردی منحرف
#نیشخندی زدمو از تو کمد یک تیشرت خاکستری بیرون آوردم و تنش کردم من خودم غذا رو میارم بالا تو فقط بلند شو
~باشههه بابا
#رفتم پایینو به اجوما گفتم لطفاً غذا رو بدید ببرم
§بفرمایید
#ممنون،اجوما از دست اجوما گرفتمو از پله ها بالا رفتم در اتاقشو باز کردمو وارد شدم. بیبی بیا غذا
~ باشه ددی
#(تعجب کردم کوک بهم گفت ددی از خوشحالی داشتم می مردم ولی به روی خودم نیاوردم
~وارد تراس شدیمو ته غذارو رو میز گذاشت بعدم روی صندلی نشست منم روی صندلی روبه روش نشستم
#غذارو خوردیمو سمت تخت رفتیم جفتمون خسته بودیم و سریع به خواب رفتیم
پارت ۹
#روی تخت نشستمو پتو رو از روی کوک کنار زدم حتی چشماشم باز نکرد بند حوله رو باز کردمو شلوارکو تنش کردم
بعدم حوله رو از تنش در آوردم سمت چمدونم رفتمو یه تیشرت شلوار مشکی برداشتم (لباس زیرمم به خودم ربط داره چه شکلی و چه رنگیه فضولیش به شما نیومده ) رفتم پیش کوک و بیدارش کردم پاشو کوک بریم غذا بخوریم
~من سیرم
#بیخود پاشو ببینم تنبل
~رد کیس مارکات رو گردنم هست چجوری برم پایین که یهو متوجه شدم لباس تنم نکرده، چرا لباس تنم نکردی منحرف
#نیشخندی زدمو از تو کمد یک تیشرت خاکستری بیرون آوردم و تنش کردم من خودم غذا رو میارم بالا تو فقط بلند شو
~باشههه بابا
#رفتم پایینو به اجوما گفتم لطفاً غذا رو بدید ببرم
§بفرمایید
#ممنون،اجوما از دست اجوما گرفتمو از پله ها بالا رفتم در اتاقشو باز کردمو وارد شدم. بیبی بیا غذا
~ باشه ددی
#(تعجب کردم کوک بهم گفت ددی از خوشحالی داشتم می مردم ولی به روی خودم نیاوردم
~وارد تراس شدیمو ته غذارو رو میز گذاشت بعدم روی صندلی نشست منم روی صندلی روبه روش نشستم
#غذارو خوردیمو سمت تخت رفتیم جفتمون خسته بودیم و سریع به خواب رفتیم
- ۴.۱k
- ۰۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط