حس مبهم(پارت هفتم)نظر بزارید✌❤
حس مبهم(پارت هفتم)نظر بزارید✌❤
سهون:کای بهش زنگ بزن زود باش
کای:خیله خوب
سهون:زود
کای:جواب نمیده؟!
سهون:دوباره بگیر
_مشترک مورد نظر پاسخگو نیست لطفا بعدا تماس بگیرید.
کای:خودت که شنیدی.
سهون:به تلفن خونه اش زنگ بزن.
کای:باشه
Hello, Please Leave a Message:
الان براش پیغام میذارم :سلام کریس لطفا بعد از اینکه پیغام من رو دریافت کردی باهام تماس بگیر..
.....
_چانیول یه ماموریت مهم براتون دارم...
چان:بله ما کاملا اماده ایم..
تاعو: قربان ولی ما که..
_چان بهتر نبود با هماهنگی حرف میزدی؟!
تاعو:ببخشید... تقصیر من بود
_یه پسری میشناسم به اسم بکهیون دوتا خون آشام قصد دارن که بهش اسیب برسونن...کیونگسو این خبرو بهم داد...
چان: جدی میگین؟!
_کجای لحن من به شوخی میخوره؟
امروز دوتا خون آشام به اسم کای وسهون دنبال بک هیون میگشتن
من که فکر میکنم نقشه هاای پلیدی دارن...
تاعو:ما از کجا باید بک رو پیدا کنیم؟!
_من میدونم کجاس اون پیشه سوهوئه...
چان:چرا خودشو درگیر بکهیون کرده؟! اون به اندازه کافی ضربه خورده...
تاعو:بله...اون چن سال پیش به خاطر سهل انگاری ما و نقشه های کریس همسر و فرزندش رو از دست داد....
_نمیخواد یاد اوری کنی من از تو بهتر میدونم ...حالاهم برید سره ماموریت جدید فقط اگه بلایی سره بک بیاد جفتتون رو تبعید میکنم...
تاعو وچان:چشم قربان...
....
کریس:کلید رو تو در انداخت...مثله همیشه روی کاناپه ولو شد و بطری اب رو یه نفس سر کشید ...دکمه پیغام گیرو فشار داد....
سلام کریس...لطفا بعد از اینکه پیغام من رو دریافت کردی باهام تماس بگیر..
فورا تلفنش رو از جیبش بیرون اورد و شماره کای رو گرفت...
کریس:الو سلام جـونگ این کاری داشتی!!؟
کای:ادرس بکهیون رو پیدا کردیم
کریس:خب که چی؟!
کای:هااان؟!مگه تو همینو نمیخواستی؟!
کریس:باشه برین سراغش و بیارینش...
کای:ولی مطمئن نیستم که اونجام باشه هااا
کریس:حوصله ندارم کای خدافظ
کای:نه قطع نکن...
سهون یه پیشنهاد خوب داره
کریس:چه پیشنهادی؟!
خب اون میگه بهتره دوستاش رو هم همراه خودمون بیاریم...
کریس:اونوقت چرا باید این کارو بکنیم!؟
کای:کریس حواست هست؟! هرچی خون آشام بیشتر باشه به نفع هممونه...
کریس:اوه راس میگی ...کاری نداری؟!
کای:تو خوبی؟!
کریس:خدااافظظظ کااای...
کای:خدافظ
....
شیومین: لولو میدونستی بک پنج روز بیمارستان بوده؟!
لو:خب؟!
شیو:یعنی چی خب؟! برات مهم نیس؟؟!
لو:نه...
شیو:هه!!!واقعا که...
شیو:هیونگ؟!
کیونگسو:بله؟!
شیومین:اون مرده
کیونگسو:کدوم مرده؟!
شیو:سهون...من قبلا اونو این طرفا دیدم.
کیونگسو:خب؟!
شیومین:هیچی گفتم شاید لازم باشه بدونی...
کیونگسو:چرا باید لازم باشه؟!
شیو:هیونگ چقدر سوال میپرسی
کیونگسو:حرفت رو بزن شیومین چرا انقدر مقدمه چینی میکنی...
شیومین:اوومم میخواستم بگم اون خیلی جذابه...و همینطور خیلی بی نقص...
کیونگسو از لحن بیان شیومین به خنده افتاد و لپش روکشید و گفت:حالا چرا انقدر سرخ شدی؟!
شیومین دست دی او رو پس زد و گفت ایش چقدر منو اذیت میکنی هیونگ اصن میرم بخوابم...شب بخیر...
اونشب شیومین بافکرسهون به خواب رفت... لوهان حتی نتونست پلک روی هم بزاره اتفاقات این چن روز خیلی عجیب بودن...شاید در ظاهر وانمود میکرد که بک براش مهم نیس ولی واقعا اینجوری نبود...از طرف دیگه حرفای کریس و رفتاراش ذهن لوهان رو حسابی درگیر کرده بود...
...
تاعو:یه سوال!؟
چان:بپرس
تاعو: برای بک چه اتفاقی افتاده که رفته پیشه سوهو؟!
چان:نمیدونم سوهو به لی گفته که اونو در حالی که کنار جاده افتاده بوده پیدا کردن و سوهو اولش فکر دیگه ای راجبه بک کرده بوده
تاعو:آهان
...... بک:هیـونگ منتظر کسی هستی؟؟
سوهو:نه چطور؟!
بک:داشتم از بالکن بیرون رو تماشا میکردم متوجه شدم که دونفر هی جلوی خونه رژه میرن
سوهو:صبرکن ببینم
این، این دوتا تاعو و چانیولن
الان برمیگردم
تاعو و چان همونجا تمام قضیه رو تعریف کردن و گفتن بکهیون یا یاداوری گذشته اش میتونه کمک بزرگی کنه
بک:پس چرا نمیاد،سوهو هیونگ؟!
سوهو:اومدم بک...
بک:اونا کی بودن!!
سوهو:دوتا از دوستام ...
بکهیون:باشه هیونگ من دیگه میرم بخوابم...
سوهو:شب بخیر،خوب بخوابی...
بکهیون:شب بخیر...
...
سهون:کای بهش زنگ بزن زود باش
کای:خیله خوب
سهون:زود
کای:جواب نمیده؟!
سهون:دوباره بگیر
_مشترک مورد نظر پاسخگو نیست لطفا بعدا تماس بگیرید.
کای:خودت که شنیدی.
سهون:به تلفن خونه اش زنگ بزن.
کای:باشه
Hello, Please Leave a Message:
الان براش پیغام میذارم :سلام کریس لطفا بعد از اینکه پیغام من رو دریافت کردی باهام تماس بگیر..
.....
_چانیول یه ماموریت مهم براتون دارم...
چان:بله ما کاملا اماده ایم..
تاعو: قربان ولی ما که..
_چان بهتر نبود با هماهنگی حرف میزدی؟!
تاعو:ببخشید... تقصیر من بود
_یه پسری میشناسم به اسم بکهیون دوتا خون آشام قصد دارن که بهش اسیب برسونن...کیونگسو این خبرو بهم داد...
چان: جدی میگین؟!
_کجای لحن من به شوخی میخوره؟
امروز دوتا خون آشام به اسم کای وسهون دنبال بک هیون میگشتن
من که فکر میکنم نقشه هاای پلیدی دارن...
تاعو:ما از کجا باید بک رو پیدا کنیم؟!
_من میدونم کجاس اون پیشه سوهوئه...
چان:چرا خودشو درگیر بکهیون کرده؟! اون به اندازه کافی ضربه خورده...
تاعو:بله...اون چن سال پیش به خاطر سهل انگاری ما و نقشه های کریس همسر و فرزندش رو از دست داد....
_نمیخواد یاد اوری کنی من از تو بهتر میدونم ...حالاهم برید سره ماموریت جدید فقط اگه بلایی سره بک بیاد جفتتون رو تبعید میکنم...
تاعو وچان:چشم قربان...
....
کریس:کلید رو تو در انداخت...مثله همیشه روی کاناپه ولو شد و بطری اب رو یه نفس سر کشید ...دکمه پیغام گیرو فشار داد....
سلام کریس...لطفا بعد از اینکه پیغام من رو دریافت کردی باهام تماس بگیر..
فورا تلفنش رو از جیبش بیرون اورد و شماره کای رو گرفت...
کریس:الو سلام جـونگ این کاری داشتی!!؟
کای:ادرس بکهیون رو پیدا کردیم
کریس:خب که چی؟!
کای:هااان؟!مگه تو همینو نمیخواستی؟!
کریس:باشه برین سراغش و بیارینش...
کای:ولی مطمئن نیستم که اونجام باشه هااا
کریس:حوصله ندارم کای خدافظ
کای:نه قطع نکن...
سهون یه پیشنهاد خوب داره
کریس:چه پیشنهادی؟!
خب اون میگه بهتره دوستاش رو هم همراه خودمون بیاریم...
کریس:اونوقت چرا باید این کارو بکنیم!؟
کای:کریس حواست هست؟! هرچی خون آشام بیشتر باشه به نفع هممونه...
کریس:اوه راس میگی ...کاری نداری؟!
کای:تو خوبی؟!
کریس:خدااافظظظ کااای...
کای:خدافظ
....
شیومین: لولو میدونستی بک پنج روز بیمارستان بوده؟!
لو:خب؟!
شیو:یعنی چی خب؟! برات مهم نیس؟؟!
لو:نه...
شیو:هه!!!واقعا که...
شیو:هیونگ؟!
کیونگسو:بله؟!
شیومین:اون مرده
کیونگسو:کدوم مرده؟!
شیو:سهون...من قبلا اونو این طرفا دیدم.
کیونگسو:خب؟!
شیومین:هیچی گفتم شاید لازم باشه بدونی...
کیونگسو:چرا باید لازم باشه؟!
شیو:هیونگ چقدر سوال میپرسی
کیونگسو:حرفت رو بزن شیومین چرا انقدر مقدمه چینی میکنی...
شیومین:اوومم میخواستم بگم اون خیلی جذابه...و همینطور خیلی بی نقص...
کیونگسو از لحن بیان شیومین به خنده افتاد و لپش روکشید و گفت:حالا چرا انقدر سرخ شدی؟!
شیومین دست دی او رو پس زد و گفت ایش چقدر منو اذیت میکنی هیونگ اصن میرم بخوابم...شب بخیر...
اونشب شیومین بافکرسهون به خواب رفت... لوهان حتی نتونست پلک روی هم بزاره اتفاقات این چن روز خیلی عجیب بودن...شاید در ظاهر وانمود میکرد که بک براش مهم نیس ولی واقعا اینجوری نبود...از طرف دیگه حرفای کریس و رفتاراش ذهن لوهان رو حسابی درگیر کرده بود...
...
تاعو:یه سوال!؟
چان:بپرس
تاعو: برای بک چه اتفاقی افتاده که رفته پیشه سوهو؟!
چان:نمیدونم سوهو به لی گفته که اونو در حالی که کنار جاده افتاده بوده پیدا کردن و سوهو اولش فکر دیگه ای راجبه بک کرده بوده
تاعو:آهان
...... بک:هیـونگ منتظر کسی هستی؟؟
سوهو:نه چطور؟!
بک:داشتم از بالکن بیرون رو تماشا میکردم متوجه شدم که دونفر هی جلوی خونه رژه میرن
سوهو:صبرکن ببینم
این، این دوتا تاعو و چانیولن
الان برمیگردم
تاعو و چان همونجا تمام قضیه رو تعریف کردن و گفتن بکهیون یا یاداوری گذشته اش میتونه کمک بزرگی کنه
بک:پس چرا نمیاد،سوهو هیونگ؟!
سوهو:اومدم بک...
بک:اونا کی بودن!!
سوهو:دوتا از دوستام ...
بکهیون:باشه هیونگ من دیگه میرم بخوابم...
سوهو:شب بخیر،خوب بخوابی...
بکهیون:شب بخیر...
...
۵.۹k
۰۷ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.