شات دوم،فیک هوپی
•۸ صبح . اولسان . کره جنوبی•
°خانه آقا و خانوم جانگ°
|ا.ت ویو|
با صدای آلارم ساعت،از خواب نازم پاشدم.رو فرشس های پشمی سفیدم رو پام کردم و باهمون خوابالودی و چشم های نمیه باز سمتم سرویس بهداشتی رفتم..بعد از انجام کارهای مربوطه..چشمام کامل باز شدن و خوابالودگیم کمتر شد..
رفتم سمت کمد درش رو که باز کردم کل لباس هام ریختن سرم و من توشون گم شدم...عاره دیگ،اگ مث من انقد بی نظم باشی و ههه لباساتو بدون تا بندازی تو کمد همین میشه(مود😂)
بعد از کلی این ور اون ور کردن لباسام بلاخره ی لباس مناسب پیدا کردمم،یه هوو کردم،با صدای تقریبا بلند..
(عکس لباس رو میذارم)
موهای نرمم رو شونه کردم و بهشون اودکلون مخصوص زدم(بچه ها دیگ اسم اونارو یادم رفته،همونا ک موهاتو خوشبو میکنن و شاین رو موهات میاد و قتی میزنی)
دیشب حموم کرده بودم پس دیگ نیاز ب دوش گرفتن نداشتم.
خط چشم ظریفی همراه با تینت قلوه ای رنگی زدم و با دیدن ساعت ۸:۵۸ دقیقه سریع در اتاق رو باز کردم و سمت اشپزخونه حرکت کردم.
مامان:صبحت بخیر
ا.ت:صبح شماهم بخیر مامی،بابا کوش؟
مامان ا.ت:رفته سرکار
ا.ت عا اوک
بعد از خوردن صبحونه رفتم سمت کمدم و بزور از توش لباسای باشگام رو برداشتم گذاشتم تو کیف مخصوصم و بعد از پوشیدن یه روپوش سر لباسام و بستن موهام به صورت گوجه ای،گوشیمو برداشتم و رفتم جلو کولر اتاقمو گفتم،حس خوب ب این میگنننن،در حالی که از سرما یخ کرده بودم بزور از اون لذت دل کندم رفتم سمت گوشیم،یه تاکسی اینترنتی گرفتم و گفتم،:مامان من رفتم باشگاه،کاری نداری؟
°خانه آقا و خانوم جانگ°
|ا.ت ویو|
با صدای آلارم ساعت،از خواب نازم پاشدم.رو فرشس های پشمی سفیدم رو پام کردم و باهمون خوابالودی و چشم های نمیه باز سمتم سرویس بهداشتی رفتم..بعد از انجام کارهای مربوطه..چشمام کامل باز شدن و خوابالودگیم کمتر شد..
رفتم سمت کمد درش رو که باز کردم کل لباس هام ریختن سرم و من توشون گم شدم...عاره دیگ،اگ مث من انقد بی نظم باشی و ههه لباساتو بدون تا بندازی تو کمد همین میشه(مود😂)
بعد از کلی این ور اون ور کردن لباسام بلاخره ی لباس مناسب پیدا کردمم،یه هوو کردم،با صدای تقریبا بلند..
(عکس لباس رو میذارم)
موهای نرمم رو شونه کردم و بهشون اودکلون مخصوص زدم(بچه ها دیگ اسم اونارو یادم رفته،همونا ک موهاتو خوشبو میکنن و شاین رو موهات میاد و قتی میزنی)
دیشب حموم کرده بودم پس دیگ نیاز ب دوش گرفتن نداشتم.
خط چشم ظریفی همراه با تینت قلوه ای رنگی زدم و با دیدن ساعت ۸:۵۸ دقیقه سریع در اتاق رو باز کردم و سمت اشپزخونه حرکت کردم.
مامان:صبحت بخیر
ا.ت:صبح شماهم بخیر مامی،بابا کوش؟
مامان ا.ت:رفته سرکار
ا.ت عا اوک
بعد از خوردن صبحونه رفتم سمت کمدم و بزور از توش لباسای باشگام رو برداشتم گذاشتم تو کیف مخصوصم و بعد از پوشیدن یه روپوش سر لباسام و بستن موهام به صورت گوجه ای،گوشیمو برداشتم و رفتم جلو کولر اتاقمو گفتم،حس خوب ب این میگنننن،در حالی که از سرما یخ کرده بودم بزور از اون لذت دل کندم رفتم سمت گوشیم،یه تاکسی اینترنتی گرفتم و گفتم،:مامان من رفتم باشگاه،کاری نداری؟
۷.۳k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.