شات سوم
مامان ا.ت:ن فقط از سر راه یه جعبه شیرینی مختلف بگیر،درضمن مواظب خودتم باش.
ا.ت:اوک هستم،ولی مگه مهمون داریم؟
مامان ا.ت:اره داریم فعلا تو برو این فضولی هاهم ب ت نیومده
ا.ت:خا بای
مامانش:خدافظ
ا.ت ویو،سوار تاکسی شدم ولی کی میخواد بیاد خونمون؟؟خو حالا مهم نی
•بیست مین بعد•
°ا.ت ویو°
رسیدم باشگاه،رفتم لباسامو عوض کردم و با یه دختر دو سال از من بزرگتر مبارزه کردم،جالب این جا بود من تونستم مدال رو بگیرم..اما اون دختره زد دماغمو شکوند..دکتر مخصوص اونجا اومد پانسمان کرد بینی م رو.و مسئول اونجا خانم لی گفت کارم داره و به اتاقش رفتم.در زدم گفت بفرمایید
علامتا.خانم لی با # ا.ت با +
+میتونم بیام؟
#او بله حتما بفرمایید
#خانم جانگ خیلی متاسفم بخاطر وظع بینی تون،و البته خیلی هم خوشحالم چون که تونستید بالا ترین مدال استانی رو ببرید.اخر همین ماه فوریه شما مبارزه کشوری دارید.
+م..من یعنی...ارزوممم به حقیقت پیوست...؟؟؟!!
#او بله عزیزم
+خ..خیلی ممنونمممممممممم
#حقت بود خانم جانگ عزیز.ولی یه حرف دیگه هم باهاتون دارم
+ب..بفرمایید گوش میدم
#شما خیلی خوب و اصولی مبارزه میکنید...همه ی قوانین ریز و درشت رو رعایت میکنید و من همیشه موقه تمرین شمارو نظاره میکنم....و حتی تو خونه هم که تمرین میکنی فیلمشو میگیری میفرستی..همه رو دیدم
اگه از شما درخواست کنم مربی بوکس بزرگترین باشگاه بوکس بانوان کره جنوبی بشید،قبول میکنید خانم جانگ؟؟
+م...مننن؟؟؟بلههههه حتماااا
#پس مربی جانگ شما از فردا میتونید کارتون رو با حقوق ۶۰ وون شروع کنید
+ب..بله ممنونممم
ا.ت ویو کل راه رو دویدم تا خونه و خواستم که به مامانم خبر رو بدم که لبخند روب لبم ماسید دیدم جلوی خونه یه ماشین سیاه بلند هس و دوتا بادیگارد درشت هیکل هم روبه رو خونه و ماشینن
وارد خونه شدم،هوپی رو دیدم،بعد از ۷ سال.خیلی تغییر کرده بودد خیلیی.حتی از عکسا هم جذاب تر بودد خعلیی..ــــ..
رفتم نزدیکش و پریدم بغلش
ا.ت:اوک هستم،ولی مگه مهمون داریم؟
مامان ا.ت:اره داریم فعلا تو برو این فضولی هاهم ب ت نیومده
ا.ت:خا بای
مامانش:خدافظ
ا.ت ویو،سوار تاکسی شدم ولی کی میخواد بیاد خونمون؟؟خو حالا مهم نی
•بیست مین بعد•
°ا.ت ویو°
رسیدم باشگاه،رفتم لباسامو عوض کردم و با یه دختر دو سال از من بزرگتر مبارزه کردم،جالب این جا بود من تونستم مدال رو بگیرم..اما اون دختره زد دماغمو شکوند..دکتر مخصوص اونجا اومد پانسمان کرد بینی م رو.و مسئول اونجا خانم لی گفت کارم داره و به اتاقش رفتم.در زدم گفت بفرمایید
علامتا.خانم لی با # ا.ت با +
+میتونم بیام؟
#او بله حتما بفرمایید
#خانم جانگ خیلی متاسفم بخاطر وظع بینی تون،و البته خیلی هم خوشحالم چون که تونستید بالا ترین مدال استانی رو ببرید.اخر همین ماه فوریه شما مبارزه کشوری دارید.
+م..من یعنی...ارزوممم به حقیقت پیوست...؟؟؟!!
#او بله عزیزم
+خ..خیلی ممنونمممممممممم
#حقت بود خانم جانگ عزیز.ولی یه حرف دیگه هم باهاتون دارم
+ب..بفرمایید گوش میدم
#شما خیلی خوب و اصولی مبارزه میکنید...همه ی قوانین ریز و درشت رو رعایت میکنید و من همیشه موقه تمرین شمارو نظاره میکنم....و حتی تو خونه هم که تمرین میکنی فیلمشو میگیری میفرستی..همه رو دیدم
اگه از شما درخواست کنم مربی بوکس بزرگترین باشگاه بوکس بانوان کره جنوبی بشید،قبول میکنید خانم جانگ؟؟
+م...مننن؟؟؟بلههههه حتماااا
#پس مربی جانگ شما از فردا میتونید کارتون رو با حقوق ۶۰ وون شروع کنید
+ب..بله ممنونممم
ا.ت ویو کل راه رو دویدم تا خونه و خواستم که به مامانم خبر رو بدم که لبخند روب لبم ماسید دیدم جلوی خونه یه ماشین سیاه بلند هس و دوتا بادیگارد درشت هیکل هم روبه رو خونه و ماشینن
وارد خونه شدم،هوپی رو دیدم،بعد از ۷ سال.خیلی تغییر کرده بودد خیلیی.حتی از عکسا هم جذاب تر بودد خعلیی..ــــ..
رفتم نزدیکش و پریدم بغلش
۶.۴k
۱۰ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.