سال ها بعد

سال ها بعد
در مقابل سال ها قبل می نشینم
و از تو
برای خودم
حرف می زنم
به آن قسمت از خاطرم که دیگر هیچ
یادش نیست
عکس تو را نشان می دهم
و در دست ِ آن تکه از من که هنوز هوشیار است
آینه می گذارم
تَرَک ها
یکدیگر را به جا می آورند
و تنهایی
چون برف ِ بر برف
در حواس لحظه جمع می شود
حالا شب
بر سر ِ هر دومان
تا ابد
سپید است



#یاور_مهدی_پور
از کتاب:#سقف_ها
دیدگاه ها (۲)

چقدر وقتی بهت فکر می کنم آرومم! دیازپام یا لورازپام نخوردم ت...

میدانیگاهی آنقدر برای رفتن عجله داریم ک نمیبینیم که نمیفهمیم...

‏به تو قول دادم که دوستت نداشته باشمسپس در برابر این تصمیم ب...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط