ایمجین از Suga
دقیقا دو روز و چهارساعت و هفت دیقه هیچ پیامی از اون پسر نگرفته بود
تو این دنیایی که دیگه نمیشه به کسی اعتماد کرد یا سر رو شونه کسی گذاشت
اون پسر تنها وابستگیش بود
تمام 17 سال زندگیشو بدون هیچ دوستی تو کلیسا با قوانین سرسخت نامادریش سر کرده بود و حالا «baby metall» نجات دهندش بود.
سالن تو تاریکی محض بود با اینکه از تاریکی وحشت داشت ولی اون پسر فکرشو مال خودش کرده بود.
با حس سایه کسی بالای سرش نفس کلافشو بیرون داد باز باید دروغ دیگهای برای نامادریش درست میکرد ولی انقدر حواس پرت بود که بی هوا گفت
-متاسفم اینو میگم ولی الان حوصله هیچکسی رو ندارم
لباشو رو هم فشار داد و سرشو بالا آورد
و بالاخره از زیر سایه ناامیدی بیرون اومده بود نمیتونست به چشماش اعتماد کنه..بارها و بارها توهم زده بود ولی نه توهم بود نه خواب!
+حتی من؟
✓ #BTS~ #Suga ~ #Oneshot
⊸ @fan_bts_madi
تو این دنیایی که دیگه نمیشه به کسی اعتماد کرد یا سر رو شونه کسی گذاشت
اون پسر تنها وابستگیش بود
تمام 17 سال زندگیشو بدون هیچ دوستی تو کلیسا با قوانین سرسخت نامادریش سر کرده بود و حالا «baby metall» نجات دهندش بود.
سالن تو تاریکی محض بود با اینکه از تاریکی وحشت داشت ولی اون پسر فکرشو مال خودش کرده بود.
با حس سایه کسی بالای سرش نفس کلافشو بیرون داد باز باید دروغ دیگهای برای نامادریش درست میکرد ولی انقدر حواس پرت بود که بی هوا گفت
-متاسفم اینو میگم ولی الان حوصله هیچکسی رو ندارم
لباشو رو هم فشار داد و سرشو بالا آورد
و بالاخره از زیر سایه ناامیدی بیرون اومده بود نمیتونست به چشماش اعتماد کنه..بارها و بارها توهم زده بود ولی نه توهم بود نه خواب!
+حتی من؟
✓ #BTS~ #Suga ~ #Oneshot
⊸ @fan_bts_madi
۶.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.