یادم پدر بزرگم بهم یبار گف

یادم پدر بزرگم بهم یبار گف
هر وقت منو مادر بزرگت دعوا میکردیم
در شیشه ترشی محکم میکردم تا نتونه باز کنه
از من خواهش کن تا دوباره آشتی کنیم
دیدگاه ها (۴۹)

میزَنَم قیدِ همع رو فَقد بخاطِر اینکِع توُ کنارَم باشے *.*❤ ...

عــــشــــق یــــعــــنــــــیدادن قدرت نابود ڪردن خودتب ے ن...

بهشت یعنـــے:یـڪــ موسیقـــے ملایم باشدتو اینجا باشـــےسرت ر...

دیوونــــہ بود...وسط جاده یهو میزد ڪـــناردوطرف صورتمو مــــ...

بیب من برمیگردمپارت: 87پیش قبر مامان بزرگ یه درخت بود به اون...

بیب من برمیگردمپارت : 86چی درست میشنیدم بهم گف گمشم برم یهو ...

بیب من برمیگردمپارت: 79+ مادر جون من میرم اتاق مهمان یکم است...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط