(سخت گیر) پارت هشتم
(سخت گیر) پارت هشتم
سونیا
/:خاله این دختره نمیزاره
نقشه رو عمل کنم
م.ک: نترس کاری میکنم
این دختره از این خونه میره
بیرون و خانم خونه تو میشی قشنگم
/:معلومه خاله جون
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
رسیدم رفتم غذا رو برای کوک بردم
کوک:عشقم لازم نبود اینقدر زحمت بکشی
ا.ت: نه عزیزم نوش جونت خب من برم
کوک: یکم میموندی
ا.ت: کار داری
کوک: نه کدوم کار مهم تر از تو
ا.ت: خب باشه بخور
کوک: تو خوردی
ا.ت: نه
کوک: بیا باهم بخوریم خیلی
زیاده
ا.ت: نه من غذام خونست
کوک: بدون تو نمیتونم بخورم
ا.ت: باشه
کوک: اتفاقی افتاده اخه احساس
میکنم حالت یکم خوب نیست
ا.ت: نه خوبم
کوک:بخاطر دیشبه
ا.ت: نه
کوک: مامانم چیزی گفته
ا.ت:خب اره ولی تو توفکر نرو
کوک:چی گفته
ا.ت: یه سوال قبلش میتونم بپرسم
کوک:بپرس قشنگم
ا.ت: برادر داری
کوک: نه جانم کسی چیزی گفته
ا.ت: خب چرا مامانت به سونیا
میگه عروسم
کوک:واقعا
ا.ت: آره
کوک: ولشون کن یه چیزی بین
این دوتا هست به دل نگیر
ا.ت: کوکی
کوک: جانم
ا.ت: اومدی خونه با سونیا
گرم نمیگری که میکشمت
کوک: حسودی میکنی
ا.ت: نه خب برم
کوک:باشه
داشتم میرفتم کوک اومد پشت
سرم دستمو گرفت چسبوندم به
دیوار اومد نزدیکم و محکم لبشو
گذاشت رو لبم
منشی اومد داخل
منشی:اقا ببخشید
بعد مارو دید
منشی:ببخشی بد موقعی مزاحم شدم
کوک ازم جدا شد
ا.ت: خیلی بد شد که
کوک:نه عزیزم نگران نباش
چیز خواصی نیست یعنی حق
ندارم زنه خودمو ببوسم
ا.ت: اگه به بقیه بکه چی
کوک: اون مثل دوستمه دهنش قرصه
ا.ت: چی دوستته
کوک: نه منظورم این نبود
ا.ت: خودت تازه گفتی
قرار نبود امشب بزارم ولی دیگه گذاشتم ببنید😉😉😘
سونیا
/:خاله این دختره نمیزاره
نقشه رو عمل کنم
م.ک: نترس کاری میکنم
این دختره از این خونه میره
بیرون و خانم خونه تو میشی قشنگم
/:معلومه خاله جون
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
رسیدم رفتم غذا رو برای کوک بردم
کوک:عشقم لازم نبود اینقدر زحمت بکشی
ا.ت: نه عزیزم نوش جونت خب من برم
کوک: یکم میموندی
ا.ت: کار داری
کوک: نه کدوم کار مهم تر از تو
ا.ت: خب باشه بخور
کوک: تو خوردی
ا.ت: نه
کوک: بیا باهم بخوریم خیلی
زیاده
ا.ت: نه من غذام خونست
کوک: بدون تو نمیتونم بخورم
ا.ت: باشه
کوک: اتفاقی افتاده اخه احساس
میکنم حالت یکم خوب نیست
ا.ت: نه خوبم
کوک:بخاطر دیشبه
ا.ت: نه
کوک: مامانم چیزی گفته
ا.ت:خب اره ولی تو توفکر نرو
کوک:چی گفته
ا.ت: یه سوال قبلش میتونم بپرسم
کوک:بپرس قشنگم
ا.ت: برادر داری
کوک: نه جانم کسی چیزی گفته
ا.ت: خب چرا مامانت به سونیا
میگه عروسم
کوک:واقعا
ا.ت: آره
کوک: ولشون کن یه چیزی بین
این دوتا هست به دل نگیر
ا.ت: کوکی
کوک: جانم
ا.ت: اومدی خونه با سونیا
گرم نمیگری که میکشمت
کوک: حسودی میکنی
ا.ت: نه خب برم
کوک:باشه
داشتم میرفتم کوک اومد پشت
سرم دستمو گرفت چسبوندم به
دیوار اومد نزدیکم و محکم لبشو
گذاشت رو لبم
منشی اومد داخل
منشی:اقا ببخشید
بعد مارو دید
منشی:ببخشی بد موقعی مزاحم شدم
کوک ازم جدا شد
ا.ت: خیلی بد شد که
کوک:نه عزیزم نگران نباش
چیز خواصی نیست یعنی حق
ندارم زنه خودمو ببوسم
ا.ت: اگه به بقیه بکه چی
کوک: اون مثل دوستمه دهنش قرصه
ا.ت: چی دوستته
کوک: نه منظورم این نبود
ا.ت: خودت تازه گفتی
قرار نبود امشب بزارم ولی دیگه گذاشتم ببنید😉😉😘
۱۱.۰k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.