(سخت گیر) پارت هفتم
(سخت گیر) پارت هفتم
پ.ک: من نمیخوام دخالت کنما
ولی ا.ت راست میگه اون زنشه
ولی تو دوستشی
/:عمو جان خب من ده سالی میشه
باهم دوستیم
پ.ک:سونیا گلم منظورم این بود که
دوستید چقدر خوبید که دوستید ولی
ا.ت زنشه کنارشه واسه همیشه شب پیش
هم میخوابن خوب نیست که تو بخوای
همچین کاری کنی خودت هم فکر کن یه
دختر دیگه بیاد بخواد به همسرت غذا
بده واقعا چیکار میکنی
/:عمو جان من متاسفم سوتفاهم پیش
اومده خب من میرم اتاقم
م.ک:هی مرد دیدی دختر ناراحت شد
این چرت و پرتا چیه داری میگی
ا.ت:من میدونم که کامل حق با
پدر جانه
پ.ک: مرسی عروس عزیزم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ظهر
ا.ت:اجوما یکم غذا آماده کن
میخوام ببرم
اجوما: چشم
م.ک: واسه چی
ا.ت:کوک زنگ زد گفت
نمیتونم بیام گفتم تا براش
غذا ببرم کارش هم دارم
م.ک: لازم نکرده
ا.ت:چرا
م.ک:عروس گلم میبرش
ا.ت: الان منظورتون کیه
م.ک: سونیا جان عروس قشنگم
بیا
/:جانم
م.ک: بیا این غذا رو ببر برای جونگکوک
/:کوک
ا.ت: نه جونگکوک
/:بله خودم الان میبرمش براش
ا.ت: لازم نکرده شوهر خودم
خودم میبرم براش
/:مگه من مسخره شمام
ا.ت: از ایشون بپرسید
پ.ک: چیشده باز دارید
دعوا میکنید
ا.ت: پدر جان نمیزارن غذا
رو برای کوک ببرم
پ.ک: چرا
ا.ت: میگن سونیا باید ببره
پ.ک:غذا رو بدین به من
بیا عروسم خودت ببر
ا.ت: مرسی پدر قشنگم
پ.ک: من نمیخوام دخالت کنما
ولی ا.ت راست میگه اون زنشه
ولی تو دوستشی
/:عمو جان خب من ده سالی میشه
باهم دوستیم
پ.ک:سونیا گلم منظورم این بود که
دوستید چقدر خوبید که دوستید ولی
ا.ت زنشه کنارشه واسه همیشه شب پیش
هم میخوابن خوب نیست که تو بخوای
همچین کاری کنی خودت هم فکر کن یه
دختر دیگه بیاد بخواد به همسرت غذا
بده واقعا چیکار میکنی
/:عمو جان من متاسفم سوتفاهم پیش
اومده خب من میرم اتاقم
م.ک:هی مرد دیدی دختر ناراحت شد
این چرت و پرتا چیه داری میگی
ا.ت:من میدونم که کامل حق با
پدر جانه
پ.ک: مرسی عروس عزیزم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ظهر
ا.ت:اجوما یکم غذا آماده کن
میخوام ببرم
اجوما: چشم
م.ک: واسه چی
ا.ت:کوک زنگ زد گفت
نمیتونم بیام گفتم تا براش
غذا ببرم کارش هم دارم
م.ک: لازم نکرده
ا.ت:چرا
م.ک:عروس گلم میبرش
ا.ت: الان منظورتون کیه
م.ک: سونیا جان عروس قشنگم
بیا
/:جانم
م.ک: بیا این غذا رو ببر برای جونگکوک
/:کوک
ا.ت: نه جونگکوک
/:بله خودم الان میبرمش براش
ا.ت: لازم نکرده شوهر خودم
خودم میبرم براش
/:مگه من مسخره شمام
ا.ت: از ایشون بپرسید
پ.ک: چیشده باز دارید
دعوا میکنید
ا.ت: پدر جان نمیزارن غذا
رو برای کوک ببرم
پ.ک: چرا
ا.ت: میگن سونیا باید ببره
پ.ک:غذا رو بدین به من
بیا عروسم خودت ببر
ا.ت: مرسی پدر قشنگم
۱۰.۷k
۰۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.