Qur love letter ❤️🪄
Qur love letter ❤️🪄
Part 21
ذهنشونو از همچیز آزاد کردن و همون حالت موندن که یک هو صدا های داد و بلند کل خونه رو در بر گرفت ترسیدن از هم جدا شدند و پاشدند و با استرس رفتن پایین که جیغ های جون سو بیشتر شد
=: آییی ا.تت بیااا ببینم چرا انقدر اونجا پیش هوسوکی از وقتی اون امده منو گذاشتی کنار (یک سری ها از این پارت یک انتظار دیگه داشتن😂که آلان قیافسون اینطوری عه 😐 ولی من یکم کرم دارم یاع یاع)
+:مثل تو که از وقتی که سوجون خان امد دیگه نشناختم
∆: یاا دست از سر کچل این دو برادر برا دارید
=:عشقم شما که کچل نیسین
[ذهن سوجون:بابای جون سو تو مامانش چی ریخته که ایطوری ناقص تولید شد]
∆:امم هیچی برا تو درکش سخته
=:اها باش
∆: آفرین بیب
=: خوب بریم سراغ بحث اصلیمون..ا.تت (جیغ)
+:دردد چته وحشی
=:بیا پیش من ببینم دیگه حق نداری پیش هوسوک بری
+:به تو چه که من پیش کی میرم پیش کی نمیرم
=:بیتربیت تا زمانی که دست من بودی با ادب بودی رفتی پیش برادر شوهرم بی ادب شدی
_: اولاً بی ادب خودتی دوماً تو و سوجون هنوز ازدواج نکردید چطوری تو زن داداشم شدی ؟...منم به بابا میگم نزاره شما دوتا باهم ازدواج کنید
+:عزیزم...توهم داری زد عشق عمل میکنی هاا خجالت بکش
_:چشم بانوی من
=:ایییی اینگهه چرا انقدر چندشید چرا هیشکی به من توجه نمیکنه چرا چرا چراااااا اینگهه (میشینه زمین با دستاش خودشو دنبال میکنه بد فرار میکنه)
∆:ای خداااا دارم برات داداش... عشقم کی گفته کسی بهت توجه نمیکنه پس من این وسط کی هستم؟(میشینه زمین بغلش میکنه)
=:توو جانگ سوجون هستی اینم من باید به تو بگم
∆:فکر کنم ناله زیاد تو دلت مونده باید بیرونش کنم کونتم جدیدن میخواره کوچولو
=:نهه گوه خوردم من همیشه دارم میخورم
∆:یکمم نیاز داری مال منو بخوری (بلندش میکنه و میبر تو اتاق...اره😈)
_:اخ عشقم بریم جنگ با یخچال
+:چی چه جنگی
_:جنگ دیگه بریم خالیش کنیم و بهش ت.ج.اوز کنیم خالیش کنیم غم گینش کنم که سوجون خان بعد از کارش بیاد پرش کنه شادش کنه
+: آی انقدر منو منحرف نکن زشته واقعا حق با جون سو بود تو منو بی ادب میکنی(روشو برمیگردونه و به هوسوک پشت میکنه)
_:اخه بیا خوراکی بخولیمم
+:خاا
_: همین قدر بند داشتی(امیدوارم بفهمید همین قدر بند داشتید چی میگه)
+:اهوم
_: اوکی بیا بریم خوراکی بخوری
[خوب دوستان عزیز این دوتا میرن هرچی تو یخچال پیدا میکنن میخورن و فیلم میبینن هعی میخورن هعی فیلم میبینن و....اون دوتا هم که باهم رو کارن مزاحم بازی هاشون نمیشیم]
*خوب برای پارت بعد در گذشته سفر میکنیم سفری که شاید باعث آرامش روح این خانواده شود و شاید هم خیر ولی این دو لیلی و مجنون باید تفکر کنند تا به آرامش رسند*
ادامه دارد.. خماری تا بعد 🫣
#هوپی
#ادته
Part 21
ذهنشونو از همچیز آزاد کردن و همون حالت موندن که یک هو صدا های داد و بلند کل خونه رو در بر گرفت ترسیدن از هم جدا شدند و پاشدند و با استرس رفتن پایین که جیغ های جون سو بیشتر شد
=: آییی ا.تت بیااا ببینم چرا انقدر اونجا پیش هوسوکی از وقتی اون امده منو گذاشتی کنار (یک سری ها از این پارت یک انتظار دیگه داشتن😂که آلان قیافسون اینطوری عه 😐 ولی من یکم کرم دارم یاع یاع)
+:مثل تو که از وقتی که سوجون خان امد دیگه نشناختم
∆: یاا دست از سر کچل این دو برادر برا دارید
=:عشقم شما که کچل نیسین
[ذهن سوجون:بابای جون سو تو مامانش چی ریخته که ایطوری ناقص تولید شد]
∆:امم هیچی برا تو درکش سخته
=:اها باش
∆: آفرین بیب
=: خوب بریم سراغ بحث اصلیمون..ا.تت (جیغ)
+:دردد چته وحشی
=:بیا پیش من ببینم دیگه حق نداری پیش هوسوک بری
+:به تو چه که من پیش کی میرم پیش کی نمیرم
=:بیتربیت تا زمانی که دست من بودی با ادب بودی رفتی پیش برادر شوهرم بی ادب شدی
_: اولاً بی ادب خودتی دوماً تو و سوجون هنوز ازدواج نکردید چطوری تو زن داداشم شدی ؟...منم به بابا میگم نزاره شما دوتا باهم ازدواج کنید
+:عزیزم...توهم داری زد عشق عمل میکنی هاا خجالت بکش
_:چشم بانوی من
=:ایییی اینگهه چرا انقدر چندشید چرا هیشکی به من توجه نمیکنه چرا چرا چراااااا اینگهه (میشینه زمین با دستاش خودشو دنبال میکنه بد فرار میکنه)
∆:ای خداااا دارم برات داداش... عشقم کی گفته کسی بهت توجه نمیکنه پس من این وسط کی هستم؟(میشینه زمین بغلش میکنه)
=:توو جانگ سوجون هستی اینم من باید به تو بگم
∆:فکر کنم ناله زیاد تو دلت مونده باید بیرونش کنم کونتم جدیدن میخواره کوچولو
=:نهه گوه خوردم من همیشه دارم میخورم
∆:یکمم نیاز داری مال منو بخوری (بلندش میکنه و میبر تو اتاق...اره😈)
_:اخ عشقم بریم جنگ با یخچال
+:چی چه جنگی
_:جنگ دیگه بریم خالیش کنیم و بهش ت.ج.اوز کنیم خالیش کنیم غم گینش کنم که سوجون خان بعد از کارش بیاد پرش کنه شادش کنه
+: آی انقدر منو منحرف نکن زشته واقعا حق با جون سو بود تو منو بی ادب میکنی(روشو برمیگردونه و به هوسوک پشت میکنه)
_:اخه بیا خوراکی بخولیمم
+:خاا
_: همین قدر بند داشتی(امیدوارم بفهمید همین قدر بند داشتید چی میگه)
+:اهوم
_: اوکی بیا بریم خوراکی بخوری
[خوب دوستان عزیز این دوتا میرن هرچی تو یخچال پیدا میکنن میخورن و فیلم میبینن هعی میخورن هعی فیلم میبینن و....اون دوتا هم که باهم رو کارن مزاحم بازی هاشون نمیشیم]
*خوب برای پارت بعد در گذشته سفر میکنیم سفری که شاید باعث آرامش روح این خانواده شود و شاید هم خیر ولی این دو لیلی و مجنون باید تفکر کنند تا به آرامش رسند*
ادامه دارد.. خماری تا بعد 🫣
#هوپی
#ادته
۳.۸k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.