عشقت به دلم درآمد و شاد برفت

عشقت به دلم درآمد و شاد برفت
باز آمد و رخت خویش بنهاد برفت

گفتم به تکلف دو سه روزی بنشین
بنشست و کنون رفتنش از یاد برفت


"مولوی"
#طبیعت
دیدگاه ها (۲)

یاد باد آنکه ز چشم خوش و لعل لب تونقل مجلس همه بادام و شکر ب...

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاستمنزل آن مه عاشق کش عیار کجاستعقل...

دارم بتی به چهرهٔ صد ماه و آفتابنازکتر از گل تر و خوشبوتر از...

گر یار غنا دهد غنا دوست تر استور فقر دهد فقر مرا دوست تر است...

P¹⁷باهم از هتل امدیم بیروناول رفتیم به یه پاساژ که معلوم بود...

پارت ۲امروز عروسی روزی هستشمن به آریشگاه رفتم با اینکه نمی‌خ...

𝚙𝚊𝚛𝚝7ویو ات سرمو برگردوندم که با صورت درهم ریخته کوک مواجه ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط