black flower(p,248)

black flower(p,248)


اجوما: خب همسرم پدر و مادر واقعیت رو پیدا کرد حتی آدرس خونه شون رو .....
و همه این اسناد داخل گاوصندوق شه اگر دوست داری یکبار والدینت رو ببینی بیا خونه من تا اسناد رو بهت بدم تهیونگی .

تهیونگ بین یک دو راهی بود ...نمیتونست تصمیم بگیره .

تهیونگ: بهت خبر میدم اجوما .

و تلفن رو قطع کرد حتی خداحافظی هم نکرد .

تهیونگ سریع لباساش رو عوض کرد و به سمت آشپزخونه رفت سوپ آماده شده بود برایه جونگکوک تویه ظرف ریخت و به سمت اتاقش رفت و بدون در زدن وارد اتاق شد که با بالا تنه ی لخت جونگکوک مواجه شد .

تهیونگ ناله ای کرد

تهیونگ: اهه محض رضای خدا تو همیشه چرا لختیییی.

جونگکوک خندید و ادامه داد .

تهیونگ من عادت ندارم لباس تنم کنم .

تهیونگ: مگه قار نشینی که لباس تنت نمیکنی .

جونگکوک فقط خندید و سر تکون داد .

تهیونگ چشماش رو چرخوند و کنار تخت جونگکوک نشست .

تهیونگ: برات سوپ آوردم جناب کوک سرت رو از تو اون کتاب در بیار .

جونگکوک نتونست جلوی خودش رو بگیره لبه ی لباس تهیونگ رو گرفت و به خودش نزدیک کرد
و آروم لب*اش رو روی لب های نرم تهیونگ قرار داد ...
و بعد چند مین فاصله گرفت
و آروم در گوش تهیونگ زمزمه کرد مرسی ته .

تهیونگ مثل لبو سرخ شده بود .

تهیونگ چشماش رو روی هم فشار داد تا خودش رو کنترل کنه .

تهیونگ: بشین باید سوپ بخوری .

جونگکوک به حرف تهیونگ عمل کرد و به تاج تخت تکیه داد.

تهیونگ آروم و با دقت به جونگکوک غذا میداد و بین غذا دادن لحظا ای متوقف شد .

جونگکوک سوالی نگاهی به تهیونگ انداخت .
دیدگاه ها (۳)

black flower(p,249)

black flower(p,250)

black flower(p,247)

black flower(p,246)

black flower(p,251)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط