عشق حاضر جواب منp44
یه دفعه نفهمیدم چی شد این مثل فنر از جاش بلند شد! نکنه سوسک دیده! وای مادر جان!
نه بابا رد نگاهشو دنبال کردم رسیدم به یه دختر زیبا! یه دختر خیلی لاغر بر عکس من که گندمی بودم اون سفید مثل ارد! قدش تقریبا مثل خودم ۱۶۰خورده ای! کنار دختر یه پسره واستاده بود که قیافشم بد نبود! ولی نمیدونم چرا این جیمین زل زده بود به اینا! یه دفعه دستشو کرد تو موهاشو عصبی بهمشون ریختو راشو کشید رفت!
چی شد؟؟ من که نفهمیدم به شماها بگم! پاشودم رفتم دنبالش! ملت انقدر خورده بودن ادم از بیست فرسخیشون که رد میشد منگ میشد! لامصب اینم فقط گاز میداد!
عصبی شدم یکم که بهش نزدیک شدم تیشرتشو کشیدم! اما اصلا تکون نخورد فقط مثل االغی که رحم کرده همش راه میرفت!
- هی؟ کجا میری؟ واستا یه دقیقه!
گلابی اصلا توجه نمیکرد.
- مگه با تو نیستم!
یه دفعه عصبی برگشت چهرش انقدر عصبی و با جذبه بود که یه لحظه ترسیدم!
به حالت فریاد گفت:
- چته؟ چی دنبالم راه اوفتادی؟
دهنم قفل شده بود فقط نگاش میکردم! اخه گلابی من از کجا بدونم تو چه مرگته؟
نمیدونم چی دید تو نگام که بعد از یه نفس عمیق اروم بهم گفت!
- بیا بریم ...
با هم به همون قسمت برگشتیم ... دیگه حالم داشت بد میشد انقدر که اونجا بوی سیگار نوشیدنی این چرندیات میداد! جیمین از روی میز یه گیلاس برداشت! یعنی میخواد بخوره!
با ترس بهش نگاه کردم که گفت:
- نترس اولین بارم که نیست!
بعد خیلی ناگهانی لیوانو سر کشید! خداوندا من امشب خودمو به تو سپردم! کاشکی نمیومد اینجا!
نه بابا رد نگاهشو دنبال کردم رسیدم به یه دختر زیبا! یه دختر خیلی لاغر بر عکس من که گندمی بودم اون سفید مثل ارد! قدش تقریبا مثل خودم ۱۶۰خورده ای! کنار دختر یه پسره واستاده بود که قیافشم بد نبود! ولی نمیدونم چرا این جیمین زل زده بود به اینا! یه دفعه دستشو کرد تو موهاشو عصبی بهمشون ریختو راشو کشید رفت!
چی شد؟؟ من که نفهمیدم به شماها بگم! پاشودم رفتم دنبالش! ملت انقدر خورده بودن ادم از بیست فرسخیشون که رد میشد منگ میشد! لامصب اینم فقط گاز میداد!
عصبی شدم یکم که بهش نزدیک شدم تیشرتشو کشیدم! اما اصلا تکون نخورد فقط مثل االغی که رحم کرده همش راه میرفت!
- هی؟ کجا میری؟ واستا یه دقیقه!
گلابی اصلا توجه نمیکرد.
- مگه با تو نیستم!
یه دفعه عصبی برگشت چهرش انقدر عصبی و با جذبه بود که یه لحظه ترسیدم!
به حالت فریاد گفت:
- چته؟ چی دنبالم راه اوفتادی؟
دهنم قفل شده بود فقط نگاش میکردم! اخه گلابی من از کجا بدونم تو چه مرگته؟
نمیدونم چی دید تو نگام که بعد از یه نفس عمیق اروم بهم گفت!
- بیا بریم ...
با هم به همون قسمت برگشتیم ... دیگه حالم داشت بد میشد انقدر که اونجا بوی سیگار نوشیدنی این چرندیات میداد! جیمین از روی میز یه گیلاس برداشت! یعنی میخواد بخوره!
با ترس بهش نگاه کردم که گفت:
- نترس اولین بارم که نیست!
بعد خیلی ناگهانی لیوانو سر کشید! خداوندا من امشب خودمو به تو سپردم! کاشکی نمیومد اینجا!
- ۱.۸k
- ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط