شات ۳
شات ۳
رفتیم پایین و از همه خدافظی کردیم و رفتیم خونه وقتی رسیدیم خونه موقع خواب یونگی میخواست باهام رابطه برقرار کنه
+اما....
🐱اما چی فقط امشب دیگههههه
+نه من نمیتونم
🐱چرا مگ چیزی شده؟؟
+عاممممم حالم اصلا خوب نیست
🐱دروغ نگو
میخواستم بهونه ی دیگه ای بیارم ولی یهو حالت تهوع گرفتم سریع دوییدم دستشویی و هرچی خوردم و ریختم
🐱چت شده امشب حالت خوبه؟؟
+اره فقط یکم حالت تهوع داشتم که خوب شد
🐱ولش بیا بخوابیم شاید بهتر شی منم میرم برات مسکن بیارم
+باشه
تونستم از دستش خلاص شم بالاخره این حالت تهوع یجا بدردم خورد
*فلش بک فردا*
بلند شدم حاظر شدم و و اعضا با زناشون اومدن خونمون نزاشتن یه تکون بخورم و حتی غذا رو هم خودشون درست کردن و خوردن و جمع کردن و شستن.... منم که از بیکاری خسته شدم گرفتم خوابیدم
🐰هعی یوری پاشو الان یونگی میاد
+هوووم ولم کن بزار بخوابم
🐯عهههه یونگی اومد
+ چییییی؟؟
از جام پریدم ولی کسیو ندیدم
&تهیونگ اینقدر کرم نریز بچش میوفته
+ینی خیلی سگی
🐯🐰 (خنده)
یهو گوشیم زنگ خورد یونگی بود
+الو
🐱دم درم ولی یادم رفت کلیدمو بیارم پس بیا پایین درو باز کن
+ عااام باشه
گوشیو قط کردم
+بچها الان چیکار کنم
_عااام میتونی بری پایین بعد اینکه اومدین بالا ما سوپرایزتون کنیم
&اینم خوبه
! ولی برناممون چیز دیگه ای بود
/الان تغییر کرد دیگه
گوشیم دوباره زنگ خورد برداشتمش
🐱هیچی ولش کلیدم تو جیبم کنم بود پیداش کردم
+عااام اوکی
دوباره گوشیو قط کردم
+هیچی بابا برنامه تغییری نکرد فقط الان بیاد برقارو خاموش کنیم
/من خاموش میکنم
مین هی سریع رفت چراغارو خاموش کرد
من پشت کیک و همه پشت من وایساده بودن
روی کیک نوشته بود تولد حاملگی مبارکککک من از کیک خندم گرفت اخه این چه جمله ایه
*در باز شد*
🐱عهههه برقا چرا خاموشه... باز هوس خواب کردی یوری که برقا خاموشه یا قراره منو بترسونی؟؟
همین که برقارو روشن کرد فشفشه روشن شد و همه باهم گفتیم
«هپی برد دی»
یونگی قشنگ کپ کرده بود
🐱اما امشب تولدم نی؟؟
+بخاطر تولدت نیس اسکل من.... من حاملم
🐱جانم من؟؟
+اهووووم
🐱عررررر
بجای اینکه من بپرم بغل یونگی یونگی پرید بغلم من مجبور شدم وزن سنگینشو تحمل کنم تا اینکه از بغلم اومد بیرون چشاش خیس بود و یه قیافه ی کیوتی به خودش گرفته بود
🐱 از همتون ممنونم
همه خندیدن و بعد باهم کیکو بریدیم و خوردیممممم
*۹ ماه بعد*
بچمون دختره اسمشو گذاشتیم یونی
ترکیب اسم یوری و یونگی
خیلی کیوته و یونگی هرروز به یونی خیلی خوب میرسه و منم فقط خوابم
ولی از اینکه یه دختر دارم خوشحالم و خوشحالم از اینکه یونگی تا این درد دوران بارداری تموم شه همیشه کنارم بود و نمیزاشت زیاد درد بکشم اون خیلی خوبه.... خوبه که دارمش :)))
رفتیم پایین و از همه خدافظی کردیم و رفتیم خونه وقتی رسیدیم خونه موقع خواب یونگی میخواست باهام رابطه برقرار کنه
+اما....
🐱اما چی فقط امشب دیگههههه
+نه من نمیتونم
🐱چرا مگ چیزی شده؟؟
+عاممممم حالم اصلا خوب نیست
🐱دروغ نگو
میخواستم بهونه ی دیگه ای بیارم ولی یهو حالت تهوع گرفتم سریع دوییدم دستشویی و هرچی خوردم و ریختم
🐱چت شده امشب حالت خوبه؟؟
+اره فقط یکم حالت تهوع داشتم که خوب شد
🐱ولش بیا بخوابیم شاید بهتر شی منم میرم برات مسکن بیارم
+باشه
تونستم از دستش خلاص شم بالاخره این حالت تهوع یجا بدردم خورد
*فلش بک فردا*
بلند شدم حاظر شدم و و اعضا با زناشون اومدن خونمون نزاشتن یه تکون بخورم و حتی غذا رو هم خودشون درست کردن و خوردن و جمع کردن و شستن.... منم که از بیکاری خسته شدم گرفتم خوابیدم
🐰هعی یوری پاشو الان یونگی میاد
+هوووم ولم کن بزار بخوابم
🐯عهههه یونگی اومد
+ چییییی؟؟
از جام پریدم ولی کسیو ندیدم
&تهیونگ اینقدر کرم نریز بچش میوفته
+ینی خیلی سگی
🐯🐰 (خنده)
یهو گوشیم زنگ خورد یونگی بود
+الو
🐱دم درم ولی یادم رفت کلیدمو بیارم پس بیا پایین درو باز کن
+ عااام باشه
گوشیو قط کردم
+بچها الان چیکار کنم
_عااام میتونی بری پایین بعد اینکه اومدین بالا ما سوپرایزتون کنیم
&اینم خوبه
! ولی برناممون چیز دیگه ای بود
/الان تغییر کرد دیگه
گوشیم دوباره زنگ خورد برداشتمش
🐱هیچی ولش کلیدم تو جیبم کنم بود پیداش کردم
+عااام اوکی
دوباره گوشیو قط کردم
+هیچی بابا برنامه تغییری نکرد فقط الان بیاد برقارو خاموش کنیم
/من خاموش میکنم
مین هی سریع رفت چراغارو خاموش کرد
من پشت کیک و همه پشت من وایساده بودن
روی کیک نوشته بود تولد حاملگی مبارکککک من از کیک خندم گرفت اخه این چه جمله ایه
*در باز شد*
🐱عهههه برقا چرا خاموشه... باز هوس خواب کردی یوری که برقا خاموشه یا قراره منو بترسونی؟؟
همین که برقارو روشن کرد فشفشه روشن شد و همه باهم گفتیم
«هپی برد دی»
یونگی قشنگ کپ کرده بود
🐱اما امشب تولدم نی؟؟
+بخاطر تولدت نیس اسکل من.... من حاملم
🐱جانم من؟؟
+اهووووم
🐱عررررر
بجای اینکه من بپرم بغل یونگی یونگی پرید بغلم من مجبور شدم وزن سنگینشو تحمل کنم تا اینکه از بغلم اومد بیرون چشاش خیس بود و یه قیافه ی کیوتی به خودش گرفته بود
🐱 از همتون ممنونم
همه خندیدن و بعد باهم کیکو بریدیم و خوردیممممم
*۹ ماه بعد*
بچمون دختره اسمشو گذاشتیم یونی
ترکیب اسم یوری و یونگی
خیلی کیوته و یونگی هرروز به یونی خیلی خوب میرسه و منم فقط خوابم
ولی از اینکه یه دختر دارم خوشحالم و خوشحالم از اینکه یونگی تا این درد دوران بارداری تموم شه همیشه کنارم بود و نمیزاشت زیاد درد بکشم اون خیلی خوبه.... خوبه که دارمش :)))
۱۵.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.