فیک
#Long_nights✨️
#Part_2
اجوما : دخترم ارباب خیلی دوستت داره اما بلد نیست احساساتشو بیان کنه اون فقط بلده با خشونت و اسیب زدن به اطرافیانش کاری کنه که اونا مجبور باشن کنارش بمونن اون خیلی تو بچگیش اسیب دیده به هرکی اعتماد کرد جوری بهش اسیب زدن و اذیتش کردن که از اون یک هیولا ساختن حتی پدر خودش کارایی باهاش کرده که ادم با دشمن خودش نمیکنه
+ خب به من چه چرا این بلا هارو سرمن میاره مگه من اذیتش کردم من که حتی نمیشناختمش یهو جلوم سبز شد و منو گروگان گرفت من که حتی چهرش هم ندیدم و نمیدونم کیه
اجوما : من نمیتونم از این بیشتر چیزی بهت بگم فقط بدون که باهاش مهربون و از فرمانش سر پیچی نکن و به حرفش گوش کن مطمئن باش رفتارش باهات خیلی فرق میکنه و خیلی مهربونتر میشه اون فقط به یکی نیاز داره که درکش کنه بهش محبت کنه و دوستش داشته باشه
+ از این مطمئن باشین من نمیتونم اون آدم باشم چون کارایی که توی این دوهفته با من کرده خیلی غیر قابل تحمل بوده اینکه تونستم زیر شکنجه های اون دوام بیارم و زنده بمونم خودش جای تعجب داره دیگه حوصله ی ادامه دادن این بحث رو نداشتم و گفتم
+ میخوام لباسمو عوض کنم
اینو گفتم که اجوما به سمت در رفت و از اتاق خارج شد هودی و شلواری که واسم گذاشته بود رو پوشیدم و از اون اتاق شکنجه خارج شدم چون اگر حتی یک ثانیه دیگه اونجا می موندم نمی تونستم جلوی شکستن بغضی که داشت خفم می کرد رو بگیرم پس به سرعت اون اتاق لعنتی رو ترک کردم قطرات آب از موهام روی زمین میریخت پست سر اجوما به سمت اتاق میرفتم جلوی در اتاق واستادم خواستم برم داخل که اجوما گفت
اجوما : موهاتو خشک کنی بعد بخوابی
بدون توجه به حرفش وارد اتاق شدم در رو پشت سرم قفل کردم و به سمت تخت رفتم تا کمی بخوابم با همون موهای خیس روی تخت دراز کشیدم چشمامو بستم تا خوابم ببره تا شاید وقتی بیدار شدم بفهمم این اتفاق ها همش یک کابوس بد بوده
این شده بود یو بهونه تا شاید بتونم با آرامش و بدون فکر کردن به اتفاق های اون روز بتونم بخوابم چون فقط وقتی خوابم به مرگ وحشتناک پدر مادرم یا مردی که همه ارباب صداش می کنند و از او میترسند همون مردی که بی دلیل من رو دزدیده و زندگیم رو تبدیل به جهنم واقعی کرده و هر شب با تجاوز و شکنجه کردنم عذابم میده مردی که حتی یک بارم صورتشو ندیدم
اگه از دستورش نافرمانی می کردم باید تا روشنایی صبح با وسایل مختلف شکنجه میشدم و درد میکشیدم
اولین دفعه که تصمیم به فرار گرفتم به محض اینکه پاهایم را از اون عمارت کوفتی گذاشتم بیرون و کمی دور شدم افرادش پیدام کردن و ....
امیدوارم خوشت اومده باشه لاو 🦢
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
#Part_2
اجوما : دخترم ارباب خیلی دوستت داره اما بلد نیست احساساتشو بیان کنه اون فقط بلده با خشونت و اسیب زدن به اطرافیانش کاری کنه که اونا مجبور باشن کنارش بمونن اون خیلی تو بچگیش اسیب دیده به هرکی اعتماد کرد جوری بهش اسیب زدن و اذیتش کردن که از اون یک هیولا ساختن حتی پدر خودش کارایی باهاش کرده که ادم با دشمن خودش نمیکنه
+ خب به من چه چرا این بلا هارو سرمن میاره مگه من اذیتش کردم من که حتی نمیشناختمش یهو جلوم سبز شد و منو گروگان گرفت من که حتی چهرش هم ندیدم و نمیدونم کیه
اجوما : من نمیتونم از این بیشتر چیزی بهت بگم فقط بدون که باهاش مهربون و از فرمانش سر پیچی نکن و به حرفش گوش کن مطمئن باش رفتارش باهات خیلی فرق میکنه و خیلی مهربونتر میشه اون فقط به یکی نیاز داره که درکش کنه بهش محبت کنه و دوستش داشته باشه
+ از این مطمئن باشین من نمیتونم اون آدم باشم چون کارایی که توی این دوهفته با من کرده خیلی غیر قابل تحمل بوده اینکه تونستم زیر شکنجه های اون دوام بیارم و زنده بمونم خودش جای تعجب داره دیگه حوصله ی ادامه دادن این بحث رو نداشتم و گفتم
+ میخوام لباسمو عوض کنم
اینو گفتم که اجوما به سمت در رفت و از اتاق خارج شد هودی و شلواری که واسم گذاشته بود رو پوشیدم و از اون اتاق شکنجه خارج شدم چون اگر حتی یک ثانیه دیگه اونجا می موندم نمی تونستم جلوی شکستن بغضی که داشت خفم می کرد رو بگیرم پس به سرعت اون اتاق لعنتی رو ترک کردم قطرات آب از موهام روی زمین میریخت پست سر اجوما به سمت اتاق میرفتم جلوی در اتاق واستادم خواستم برم داخل که اجوما گفت
اجوما : موهاتو خشک کنی بعد بخوابی
بدون توجه به حرفش وارد اتاق شدم در رو پشت سرم قفل کردم و به سمت تخت رفتم تا کمی بخوابم با همون موهای خیس روی تخت دراز کشیدم چشمامو بستم تا خوابم ببره تا شاید وقتی بیدار شدم بفهمم این اتفاق ها همش یک کابوس بد بوده
این شده بود یو بهونه تا شاید بتونم با آرامش و بدون فکر کردن به اتفاق های اون روز بتونم بخوابم چون فقط وقتی خوابم به مرگ وحشتناک پدر مادرم یا مردی که همه ارباب صداش می کنند و از او میترسند همون مردی که بی دلیل من رو دزدیده و زندگیم رو تبدیل به جهنم واقعی کرده و هر شب با تجاوز و شکنجه کردنم عذابم میده مردی که حتی یک بارم صورتشو ندیدم
اگه از دستورش نافرمانی می کردم باید تا روشنایی صبح با وسایل مختلف شکنجه میشدم و درد میکشیدم
اولین دفعه که تصمیم به فرار گرفتم به محض اینکه پاهایم را از اون عمارت کوفتی گذاشتم بیرون و کمی دور شدم افرادش پیدام کردن و ....
امیدوارم خوشت اومده باشه لاو 🦢
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
۵.۷k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.