من مدتی است ابر بهارم برای تو

من مدتی است ابر بهارم برای تو
باید ولم کنند ببارم برای تو

این روزها پر از هیجان تغزلم
چیزی به جز ترانه ندارم برای تو

جان من است و جان تو امروز حاضرم
این را به پای آن بگذارم برای تو

از حد دوست دارمت اعداد عاجزند
اصلاً نمی شود بشمارم برای تو

این شهر در کشاکش کوه و کویر و دشت
دریا نداشت دل بسپارم برای تو

من ماهی ام ، تو آب ! تو ماهی ، من آفتاب
یاری برای من ، تو و یارم ، برای تو

با آن صدای ناز برایم غزل بخوان
تا وقت مرگ حوصله دارم برای تو

#مهدی_فرجی
دیدگاه ها (۱۵)

چون شمع نیمه جان به هوای تو سوختیمبـا گریه ساختیم و به پایِ ...

عشقبرای هر دوی ما سفر اکتشاف بودبرای توکشف دنیای بعد از منو ...

چیزی شبیه یک خودکشی ست عبور از این کوچه ها و خیابان های این ...

ترا می خواهم و دانم که هرگزبه کامِ دل در آغوشت نگیرمتوئی آن ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط