وقتی فروخته میشی بهش اما.........♡
وقتی فروخته میشی بهش اما.........♡
♡PART.....6♡
ادامه پارت ۶
جیمین ویو
باید ی کاری کنم خوب وایسا به شوگا زنگ بزنم
بعد چند بوق برداشت
مکالمه
جیمین: سلام شوگا ویکتور تو عمارت تهیونگه زود حاضر شو پیاده بیا تا من با ی ون بیام (سریع گفت)
شوگا: سلام باشه پس ۳۰ دقیقه دیگه تو خیابون جویانگ (از خودم در اوردم)
جیمین: اوکی باشه بای
شوگا: بای
خوب باید به کوک و جین و جیهوپ زنگ بزنم
بعد ۲ تا بوق جیهوپ بر داشت
جیمین: سلام جیهوپ ببین زود حاضر شو
جیهوپ: سلام چرا
جیمین: چون ویکتور خونه تهیونگه زود حاضر شو بریم اونجا بعد من دارم میام ببین به کوک و جین بگو خودشون رو برسونن خیابون جویانگ یا جیون خودتم همین طور
جیهوپ: اوکی
جیمین:بای
جیهوپ :بای
ا.ت ویو
که دیدم تلفنش قطع شد همونطور داداشتم از پله ها پایین میومدم به جیمین گفتم......
ا.ت: داری میری ؟
جیمین سرش تو گوشیش: اره
ا.ت : کی میای
جیمین سرش رو از گوشی در آورد و روبه ا.ت کرد
جیمین: خوب شاید طول بکشه
ا.ت : اوکی باشه
ا.ت: باشه مراقب باش بای
جیمین: تو هم مراقب خودت باش
جیمبن: بای
جیمین ویو
خوب به بادیگارد گفتم بره ماشین رو بیاره البته ون رو بیاره که اورد که تو صندوق پره تفنگ بود بعد ۳۰ دقیقه رسیدیم خیابون جویانگ یکه دیدم شوگا و جیهوپ دارن میان سوار شدن رفتیم ی ذره پایین تر جین بود با کوک اونا هم سوار شدن
جین کوک شوگا جیهوپ : جیمین نقشه چیه
جیمین: خوب چیزی نیست ولی تفنگ هارو با لپ تاپ گذاشتم تو صندوق چیزی شد بیاین سمت ماشین
جینی و کوک و شوگا و جیهوپ: اوکی باشه
بعد ۳۰ دقیقه رسیدم عمارت تهیونگ .....
خوب بریم سراغ ا.ت
ا.ت: جیمین رفت منم حوصلم به چوخ رفت رفتم تو اتاقم به گروهی که منو شیدا و میا و ویلیا و زهرا توش بودیم دیدم همه انلاینن پیام دادم: سلام خوبین بچه ها
شیدا زهرا میا ویلیا : سلام اره خوبیم
شیدا : بچه ها میگم من حوصلم سر رفته
ا.ت: منم میمگم تماس تصویری بگیرم
شیدا : اره بگیر
میا:اوکی باشه
ویلیا: منم حوصلم سر رفته
زهرا: اوکی
پایان
♡PART.....6♡
ادامه پارت ۶
جیمین ویو
باید ی کاری کنم خوب وایسا به شوگا زنگ بزنم
بعد چند بوق برداشت
مکالمه
جیمین: سلام شوگا ویکتور تو عمارت تهیونگه زود حاضر شو پیاده بیا تا من با ی ون بیام (سریع گفت)
شوگا: سلام باشه پس ۳۰ دقیقه دیگه تو خیابون جویانگ (از خودم در اوردم)
جیمین: اوکی باشه بای
شوگا: بای
خوب باید به کوک و جین و جیهوپ زنگ بزنم
بعد ۲ تا بوق جیهوپ بر داشت
جیمین: سلام جیهوپ ببین زود حاضر شو
جیهوپ: سلام چرا
جیمین: چون ویکتور خونه تهیونگه زود حاضر شو بریم اونجا بعد من دارم میام ببین به کوک و جین بگو خودشون رو برسونن خیابون جویانگ یا جیون خودتم همین طور
جیهوپ: اوکی
جیمین:بای
جیهوپ :بای
ا.ت ویو
که دیدم تلفنش قطع شد همونطور داداشتم از پله ها پایین میومدم به جیمین گفتم......
ا.ت: داری میری ؟
جیمین سرش تو گوشیش: اره
ا.ت : کی میای
جیمین سرش رو از گوشی در آورد و روبه ا.ت کرد
جیمین: خوب شاید طول بکشه
ا.ت : اوکی باشه
ا.ت: باشه مراقب باش بای
جیمین: تو هم مراقب خودت باش
جیمبن: بای
جیمین ویو
خوب به بادیگارد گفتم بره ماشین رو بیاره البته ون رو بیاره که اورد که تو صندوق پره تفنگ بود بعد ۳۰ دقیقه رسیدیم خیابون جویانگ یکه دیدم شوگا و جیهوپ دارن میان سوار شدن رفتیم ی ذره پایین تر جین بود با کوک اونا هم سوار شدن
جین کوک شوگا جیهوپ : جیمین نقشه چیه
جیمین: خوب چیزی نیست ولی تفنگ هارو با لپ تاپ گذاشتم تو صندوق چیزی شد بیاین سمت ماشین
جینی و کوک و شوگا و جیهوپ: اوکی باشه
بعد ۳۰ دقیقه رسیدم عمارت تهیونگ .....
خوب بریم سراغ ا.ت
ا.ت: جیمین رفت منم حوصلم به چوخ رفت رفتم تو اتاقم به گروهی که منو شیدا و میا و ویلیا و زهرا توش بودیم دیدم همه انلاینن پیام دادم: سلام خوبین بچه ها
شیدا زهرا میا ویلیا : سلام اره خوبیم
شیدا : بچه ها میگم من حوصلم سر رفته
ا.ت: منم میمگم تماس تصویری بگیرم
شیدا : اره بگیر
میا:اوکی باشه
ویلیا: منم حوصلم سر رفته
زهرا: اوکی
پایان
۲.۳k
۱۴ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.