ددی خوناشام من
پارت: بیست و سوم
ویو سانا
رفتم نشستم سر میز..
سانا: ژوننن خرگوشم چه چیزایی درس کرده
کوک: بله بله..فقط شما خانوما که دستپختتون خوب نی
سانا: به من نمیرسه
کوک: هرچی شما بگین
سانا:(خنده ریز)
غذا رو تموم کردیم
سانا: کوکییی خب بزار ظرفارو بیارم
کوک: نه
سانا: توروخداااا
کوک: هوفف اوکی
سانا: یسس
رفتم و کمک کوک کردم..کوک داشت ظرفارو میشست و من رو صندلی تو آشپزخونه نشسته بودم و داشتم نگاهش میکردم...
کوک:تموم شد؟
سانا: چی؟
کوک: دید زدنت
سانا: اجازه ندارم به خرگوشم نگا کنم
کوک:عجب..من خرگوشم آره
بزا بچه بدنیا بیاد ده قلو حاملت میکنم
سانا: پدصگ..ادبت کو
کوک: تو اتاق جاش گذاشتم
سانا: هع خیلی بامزه بود
کوک: اخیششش تمومههه
سانا: بریم فیلم ببینیم؟
کوک: ارههه
رفتیم رو کاناپه
کوک یه فیلم پیدا کرد...داشتیم نگا میکردیم که وسطاش صحنه دار شد..
به کوک نگا کردم..خداروشکررر خاب بود...
تلویزیون رو خاموش کردم...چون نمیتونستم برش دارم یه پتو اوردم و کشیدم روش...دلم نیومد تنهاش بزارم برا همین کنارش دراز کشیدم
موهاشو نوازش کردم...خیلی خنک بود
و سیاهی
خماریی
ببخشید کم شد...با اینکه خونه نیسم براتون پارت گذاشتم میبینین چقد دوستون دارم♡♡
لایکو کامنت یادتون نره 🎀🦋💕
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.