باتلاق احساسات p4

☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
آروم گفتم
ا.ت: اممممم ببین ران... من و تو در حال حاضر دوست های صمیمی هم هستیم و تو واقعا برای من مهمی و اگر من رو دوست داری لازم نیست که حتما ما دوست دختر و دوست پسر باشیم و اینو بدون که ما همیشه پیش همیم و همینطور که دوست صمیمی هستیم میتونی من رو دوست داشته باشی و میدونی... اگر رل باشیم و داداشم بفهمه... برای جفتمون بد میشه اما با اینکه دوست صمیمی هستیم اوکیه...

ران تا چند لحظه ساکت موند و بعد با لبخند گفت

ران: پس ما همیشه کنار هم هستیم اره؟

سرمو به نشونه‌ی تایید تکون دادم

ران: خب پس خداروشکر، چون خیلی میترسیدم که اگر بهت بگم از من بدت بیاد
ا.ت: چرا آخه باید ازت بدم بیاد؟
ران: نمیدونم... شاید فکر میکردم از یکی دیگه خوشت بیاد...
ا.ت: در حال حاضر نه *لبخند*
ران: فقط حواست به ریندو باشه شاید بخواد بلایی سرت بیاره..
ا.ت: بلایی سرم بیاره؟
ران: بعدا بهت توضیح میدم

و رفت
*پایان فلش بک*
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆

خب خب خب.... بعد از مدت ها دلتونم بخواد
امروز دو تا پارتشو گذاشتم😐🤌
دیدگاه ها (۷)

عالی...

هعییی...

باتلاق احساسات p3

باتلاق احساسات p2

اسم: ا/تفامیل: هایتانیقد: ۱۶۳وزن: ۵۰ علایق: شراب...بستنی....

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط