وقتی خواهرش بودی و بهت

وقتی خواهرش بودی و بهت.......


ا/ت و پدر و مادرش رسیدن خونه و جونگ کوک اومد در رو باز کرد)
پ/ج:جونگ کوک
بله پدر
پ/ج:تو کتاب ا/ت رو انداختی تو اب؟؟؟؟
نه پدرمن بهش گفتم کتاباش رو بزاره تو خونه ولی گوش نکرد
پ/ج:ا/ت........بیا حیاط پشتی
_چـ......چشم پدر*چشمای اشکی*(رو به مامانش)مامانی توروخدا نزار بابا منو ببره
م/ا:اگه دیر بری بدتر میشه.......ببخشید که نمیتونم کاری کنم مامانی*بغض*
(ا/ت و پدرش رفتن حیاط پشتی توی یه اتاق ولی کسی جز ا/ت و جونگ کوک نمیدونست تو اون اتاق چی هست)
پ/ج:خب......تو از چند تا قانون سرپیچی کردی...... یک:دروغ گفتی دو:معلمت ازت راضی نبود و سه:تهمت زدی
_پدر باور کن دروغ نمیگم*اشک هاش میریخت*
پ/ج:ساکت شو........رو هم میشه پنجاه تا ضربه و اگه نشمری حساب نمیشه*کمربندش رو دراورد*
_«میدونستم اگه سرپیچی کنم بدتر میشه پس ساکت موندم وایسادم»پدر
پ/ج:ساکت......بشمار*با شدت زر به اول رو زد*
_یک.......هققققق سی و شیش.......*بیجون*چهل و دو
م/ا:هی بس کن.......جونگ کوک گفت کار اون بوده*نگران سمتت دویید و بغلت کرد*
_مامانی......من خوبم*گریه بیصدا و اروم*
م/ا:بریم تو نفسم......بریم تو*محکم بغلت کرد*

چون نخواستم بد قول باشم
ببخشید اگه بد شد

شرط
⁷لایک
⁷کامنت
دیدگاه ها (۳۸)

میونجی ویوپدر ا/ت و جونگ کوک خیلی خیلی سخت گیر بود و فکر میک...

p⁴_*از پشت جونگ کوک رو بغل میکنه*عب نداره اوپا مهم نیست خودت...

وقتی خواهرش بودی و بهت........ p¹میونجی ویوبعد از راهنمایی ب...

فیک جدیدمون ولی کوتاهه شاید بشه بهش گفت چند پارتیمعرفیجئون ا...

قلب یخیپارت ۱۵از زبان ا/ت:باهم حرف زدیم و فهمیدم پیام ها درو...

پارت ۸۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۷۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط