p

p⁴
_*از پشت جونگ کوک رو بغل میکنه*عب نداره اوپا مهم نیست خودتو ناراحت نکن
+ات شی، تو از کی حرفامو شنیدی؟؟
_تقریبا از اولش*لبخند دندون نما کیوت*
+فضول کوچولو*خنده با گریه*
جین:خب من اماده شدم کی میریم؟؟؟؟؟
_راست میگه بریم
*تو ماشین*
چیم:خب جئون کوچولو اسم شما چیه؟؟
_اوه ببخشید خودمو معرفی نکردم، جئون ات هستم بیست و دو سالمه و معلمم
یونگی:معلم چی؟؟
_اومممممم، چجوری بگم
+معلم بچه های ناشنوا، و ناگفته نماند که عاشق بچه‌هاست
نامی:چرا خجالت میکشیدی بگی؟؟؟شغل خیلی خوبیه
_اخه یبار یکی مسخرم کرد
+توعم همینجوری بهش نگاه کردی
_نه کی گفته یه هفته بازداشتگاه بودم
+وات.....تو الان جدی که نبودی؟؟؟
_خیلیم جدی ام
یونگی:به خودم رفته
+یعنی شما هم بخاطر دعوا رفتین بازداشتگاه؟؟
یونگی:اولا که رسمی حرف نزن دوما که نه در اون حد، فقط دماغش پخت صورتش شد
_اوه باشه......ولی باز نسبت به من خوبه
جین:مگه چی کردی بچه
_چیز خاصی نبود فقط دماغش شکست و سرش شکست و دیگه یه پاش هم پیچ خورد و دستش فکر کنم بیست و نه تا بخیه خورد و.............اها یه چشمش هم کبود شدش........فکر کنم همین بودش
+تو مطمعنی همون ات یسال پیشی؟؟؟وقتی من اونجا بودم بخاطر اینکه از پله افتادی دو روز راه نمیرفتی
+خب ببین اون مشکل مادرزادی منه که زربه هایی که بهم وارد میشه دردش چند برابر یه ادم معمولیه، بعدشم تو از کجا میدونی
+خب باید یکی باشه واسه مامان وسیله بگیره
ته:خب رسیدیم پیاده شین
دیدگاه ها (۲)

p⁵کلی بگم رفتن گشتن تا شب گشادم خودتونید و الان برگشتن خونه*...

p⁷***********چشمامو باز کردم......توی همون کوچه بودم.......ن...

میونجی ویوپدر ا/ت و جونگ کوک خیلی خیلی سخت گیر بود و فکر میک...

وقتی خواهرش بودی و بهت....... p²ا/ت و پدر و مادرش رسیدن خونه...

پارت ۲۰ات: اخ جیمین سرشو از تو گردن از بیرون میاره جیمین: بی...

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

سناریو: (وقتی که....)معلم: بله...و از این به بعد من معلم ریا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط