شبیه

شبیه

خاکستر سیگار پیرمردی شده ام

که آلبوم عکسهای قدیمی اش را

با حسرت ورق میزند

و هر از گاهی دستی به عکسی میکشد

ونگاهی در آینه به موههای سپیدش میکند !

میخندد

و لبخند بر صورتش میخشکد

و میگرید و میمیرد …
دیدگاه ها (۱)

آرزویم فقط این است زمان برگرددتیرهایی که رهاشد به کمان برگرد...

دانه های تسبیح را یک ب یک رد میکنمخدایا... ازتو استخاره میگی...

دلم می خواست در عصر دیگری دوستت می داشتم،در عصری مهربان ت...

خب آدمی ست دیگر ..دلش تنگ می شود ..حتی برای کسی که دو ساعت پ...

صحنه;پارت دوازدهم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط