صبح سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی

صبح، سوار بر قطار ستارگان سحرگاهی
از راه رسید
تـو نـیـامـدی
گنجشک های منتظر
دور خانه من نشستند
و به هر سایه به خود لرزیدند
تـو نـیـامـدی
شعر از دلم به دهانم
از لب هایم به دلم پر کشید
تـو نـیـامـدی....

#شمس_لنگرودی
دیدگاه ها (۱)

کنارِ حوضِ فیروزه ایِخانه ی مادربزرگ،چهار زانوبر روی قلیچه ی...

آدم ها را ویرایش می کنم، پاک می کنم، حذف می کنم، تا آن جا که...

ای عشق، ای معشوق آشنای همه عاشقانه‌ها هر کس زبان حال خودش را...

راز بـاش ولـی فـاش نشدنـیتـو قفـس باش ولی رام نشدنـیعکس باش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط