خسته ام در برهوت تو رها افتاده

خسته ام در برهوت تو رها افتاده
مجرمی عاشق و مفلوک و جدا افتاده

من و تو ما شده بودیم و جهان زیبا بود
تا شدی از دلم آسوده سوا افتاده

سر به خاک قدمت دارم و مستم اما
کی نگاهم به رخ ماه شما افتاده؟

عاشقم صبح الی شام و دلتنگ شما
روزگارم به تفال به دعا افتاده

روزگارم فقط از بی خبری لبریز است
روزگارم برهوتی است که وا افتاده

حافظ از معجزه ای ژرف خبر می آرد:
من شدم بنده و فال تو خدا افتاده.
❤ 💕 ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❣ ❤
دیدگاه ها (۱)

قربان لبت دلبر لبخند اناری !سرچشمه اشعار من از چشم تو جاریای...

محبوبم !اگر روزی از تو درباره‌ی من پرسیدند ،زیاد فکر نکن ؛مغ...

کیست آنکه نیمه شب بر محفل ما سر زده؟آمدی جانم به قربانت ،...

آنقدر در میزنم تا اینکه در را وا کنی یا در آغوشم کشی یا بودن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط