درد تلخ #زیر_سایه بودن، #بخش_دوم

اسمش پرویز بود؛ اولین کسی که #سایه_سنگین حضورش سالهای روی زندگی متاهلی‌ام بود و من نفهمیدم. یکی از تحصیل کرده‌های همان دانشگاهی که آن زن در آن تحصیل می‌کرد. نام خانوادگی‌اش را نمی‌آورم؛ چرا که بقدری در بین دانش‌آموختگان آن دانشگاه شناخته شده و معتبر است که سریع لو می‌رود. هرچند موضوع مربوط به گذشته است و او خودش در این #طلاق نقش مستقیم نداشته؛ گیرم #سایه_سنگین حضورش در نهایت اثرگذار شد.
پس از #طلاق به دنبال دلایلی از چرایی سردی روابطم با آن زن می‌گشتم و یکی از آنها را در یک دفترچه یافتم. #دفترچه_خاطرات آن زن مربوط به سال ۱۳۸۱، که دست بر قضا لابه‌لای انبوه دفتر یادداشتهایم مانده و همراهم به سکونتگاه جدیدم آمده بود. دروغ چرا؛ من قبلا هم آن دفترچه را ته انباری دیده بودم و #به_عمد با خودم آوردم. ظاهرا آن زن به آن نوشته‌های گذشته اهمیت نمی‌داد و من هم بی‌توجه بودم تا آنکه #طلاق واقع شد. در خلوت و تنهایی‌ام نشستم و از ابتدا تا انتهای دفترچه را خواندم. یک #سررسید بود که روزنگاری شده بود. آنجا بود که فهمیدم چرا آن زن هرگز علاقه‌ای به #سینما و #تاتر رفتن، وقت گذراندن در #پارک یا رفتن به تفرجگاههای بیرون شهر با من نداشت. انبوه تمام این تجارب را با پرویز و بصورتی بسیار #عاطفی گذرانده بود!! شرح و تفصیل دفترچه بقدری دقیق و با جزییات بود که می‌توانستم تمامش را به عینه تصور کنم. او تمام آنچه خواسته بود را با پرویز تجربه کرده بود و چیزی برای #زندگی_عاطفی مشترکمان نگذاشته بود. شاید هم با #پرهیز از تکرار آن تجارب می‌خواست گذشته لذتبخشش را برای خود حفظ کند. ۔۔۔ پایان بخش دوم
دیدگاه ها (۰)

درد تلخ #زیر_سایه بودن #بخش_سوم

درد تلخ #زیر_سایه بودن #بخش_چهارم

درد تلخ زیرسایه بودن بخش اول

طبیعت چشمنواز

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط